فصل: حلف به فعل (قسم خوردن به انجام یا ترک کاری):
مسئله 23◄ اگر کسی بگوید: «به بیت داخل نخواهم شد»، پس با داخل شدن به ایوان نیز حانث میشود و با داخل شدن به کعبه و مسجد و کلیسا و کنیسه و یا دهلیز و یا سایهبان درب حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا در عرف به این مکانها بيت گفته نشده و در معنی بيت گرفته نمیشود. (بدائع الصنائع ج3ص38)
بیت: به مکانی گفته میشود که انسان آن را جایی برای خواب خود می¬گیرد.
دهلیز: به مابین در و داخل دار که دارای سقف است گفته میشود، طوری که اگر قفل شود داخل بیت محسوب میشود.
مسئله 24◄ اگر کسی قسم خورد که به «دار» داخل نخواهد شد، با دخول به دار خرابه حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا دار به مجموعه بنا و عرصه گفته میشود و وقتی خراب شد دیگر به آن دار گفته نمیشود. (جامع الرموز ج2ص353)
مسئله 25◄ اگر به داری اشاره کند و قسم بخورد که به این دار داخل نمیشود، اگر این دار خرابشده و به صحرا تبدیلشده باشد بازهم در صورت داخل شدن حانث میشود.
مسئله 26◄ و همچنین اگر بعد از بنای داری دیگر در جای دار اول به آن داخل شود، حانث میشود.
مسئله 27◄ و اگر به بام آن خانه وارد شود نیز حانث میشود و گفته میشود که در عرف ما حانث نمیشود.
مسئله 28◄ اگر بهجای آن (داری كه قسمخورده وارد نشود)، مسجد بنا شود و یا حمام و یا باغ (بستان) یا بیت ساخته شود و یا بعد از انهدام حمام داخل شود، حانث (شکنندهی سوگند) نمیشود.
دلیل:
زیرا دار در عرف عرب و عجم به عرصه گفته میشود و صفتِ دار در اشاره لغو است؛ یعنی به این داری که در وقت قسم اشارهکرده است خاص نمیشود، بلکه همان مکان با هر صفتی را شامل میشود. (هدایه ج2ص321)
مسئله 29◄ اگر بهجای دار «بیت» بگوید؛ یعنی بگوید: «به این بیت وارد نخواهم شد» و آن بیت تبدیل به صحرا شود و یا بیت منهدم شده و بیتی دیگر بهجای آن بنا شود، در این صورتها با داخل شدن حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا بیت به بنا گفته میشود و با خراب شدن، اسم بیت نیز از بین رفته است. (تحفة الفقهاء ج2ص336)
مسئله 30◄ اگر «هذه الدار» یعنی «این دار» بگوید و در زیر طاقی بایستد که اگر قفل شود بیرون بماند، حانث نمیشود.
مسئله 31◄ اگر بگوید: «در این دار ساکن نمیشوم» درحالیکه ساکن آن باشد، در این صورت اگر شروع به بیرون رفتن از آن نماید، حانث نمیشود.
مسئله 32◄ اگر بگوید «لباسی را نخواهد پوشید» درحالیکه بر تنش باشد، در این صورت اگر شروع به درآوردن لباس کند، حانث نمیشود.
مسئله 33◄ اگر بگوید: «سوار این مرکب نخواهم شد» درحالیکه سوار آن باشد، اگر بلافاصله شروع به پائین آمدن از آن مرکب نماید، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا آن مقدار که بر اجرای موجب قسم قادر نباشد، از حکم قسم مستثنی است و وی به مدتی از زمان نیاز دارد تا از سکنی در آن دار خلاص شود و به مدتی که لباس را بیرون بیاورد و از مرکب پیاده شود. پس با «شروع کردن به خروج» و «کندن لباس» و «پیاده شدن بدون درنگ» حانث نمیشود. (بدائع الصنائع ج3ص36)
مسئله 34◄ اگر بگوید: «داخل نشوم»، درحالیکه در آن نشسته باشد، حانث نمیشود مگر اینکه بیرون رود و بعد داخل شود که در این صورت حانث میشود.
دلیل:
زیرا داخل شدن امری است که با آمدن از بیرون به داخل تمام میشود و دوام ندارد، پس وقتی وی داخل هست هنوز از وی عمل داخل شدن صادر نشده است و به کسی که در داخل دار نشسته است کلمهی «داخل شد» را بهکاربرده نمیشود. (الجوهرة النیره ج2ص199)
مسئله 35◄ اگر بگوید: «در این دار ساکن نشوم»، پس بر وی واجب است که تمام اثاثیه خود را از آن بیرون ببرد؛ حتی اگر یک میخ باقی بماند نیز حانث میشود.
دلیل:
زیرا معنی سکونت داشتن این است که همراه با خانواده و اثاث در آن باشند و بهجایی که بهتنهایی در آن سکونت دارد ولی خانوادهاش درجایی دیگر باشند، سکونت گفته نمیشود. (تحفه الفقهاء ج2ص314)
و همچنین به کسی که خانوادهاش در خانهای باشد، گفته میشود که وی در آن خانه ساکن است. (بدائع الصنائع ج3ص42)
مسئله 36◄ اگر بگوید: «در این شهر یا روستا ساکن نشوم»، حکمش برخلاف دار است؛ یعنی فقط خودش خارج شود کافی است.
دلیل:
زیرا به کسی که خود در بصره باشد و خانوادهاش در کوفه باشد گفته نمیشود که وی در کوفه ساکن است. (تحفه الفقهاء ج2ص314)
مسئله 37◄ اگر بگوید: «ازاینجا بیرون نروم»، در این صورت اگر وی را به امر خودش حمل کنند و بیرون ببرند حانث میشود ولی اگر بدون امر وی حمل شود حانث نمیشود؛ چه راضی باشد و چه از روی اکراه باشد.
دلیل:
زیرا امر کردن بهمنزلهی انجام فعل است؛ پس مانند این است که خودش خارجشده باشد مثل خارج شدن با مرکب که خروج خود راکب را معنی میدهد ولی اگر بدون امر باشد، این عمل را به وی نسبت نمیدهند. (مجمع الانهر ج1ص553)
مسئله 38◄ «لایدخل (داخل نشوم)» نیز حکم و اقسامش مانند مسئلهی فوق است.
مسئله 39◄ اگر بگوید: «بهغیراز تشییعجنازه خارج نشوم» و بعد بهقصد جنازه خارج شود ولی به کاری دیگر برود، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا خروج برای جنازه بود و کار دیگر تابع آن است. (الهدایه ج2ص323)
مسئله 40◄ اگر بگوید: «بهسوی مکه خارج نشوم» و بعد بهقصد مکه خارج شود و بعد قبل از وصول انصراف دهد، حانث میشود.
دلیل:
زیرا خروج به مکه یعنی خارج شدن از شهر خود بهقصد مکه و این معنی با خارج شدنش حاصلشده است، گرچه به مکه نرسد. (بدائع الصنائع ج3ص43)
مسئله 41◄ اگر بگوید: «به مکه نیایم»، پس تا داخل شدن به مکه حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا آمدن یعنی رسیدن به آن مکان. (جامع الرموز ج2ص364)
مسئله 42◄ حکم قسم به رفتن مانند قسم به خروج است. (در صحيح روايات).
مسئله 43◄ اگر بگوید: «به مکه میروم» تا آخر عمر با نرفتن حانث نمیشود و اگر مکه نرفته و فوت شود، حانث میشود.
دلیل:
زیرا تا قبل از مردن امکان وفای به قسم موجود است و با مرگ است که عدم وفای به قسم ثابت میشود. (درر الحکام ج2ص47)
مسئله 44◄ اگر بگوید: «اگر استطاعت یافتم فردا خواهم آمد (اگر توانستم خواهم آمد)»، در این صورت اگر بدون مانع نیاید، حانث میشود و مانع از قبیل مریض بودن و یا منع سلطان و در مورد حکمی که به خود و الله ﷻ مربوط است، نیت وی بر حقیقت استطاعت (توانستن) قبول کرده میشود.
دلیل:
زیرا حقیقت توانستن و استطاعت قدرت یافتن بر انجام کاری است و آن به هنگام قصد عمل معلوم میشود و در عرف توانستن و استطاعت را بر سلامت اسباب و آلات یک شيء میگویند. پس در دیانت نیت، حقیقت استطاعت را قبول کرده میشود. (هدایه ج2ص323)
دیانت: امری که بین او و خدایش باشد و به مردم مربوط نباشد.
مسئله 45◄ اگر بگوید: «خارج نخواهم شد مگر با اجازهی وی»، پس برای حانث نشدن، برای هر خروج اجازه لازم است.
دلیل:
زیرا مفهوم این کلام این است که هیچوقت بدون اجازه خارج نشوم. (شرح الوقایه ج5ص305)
مسئله 46◄ اگر بگوید: «اگر اجازه دهد خارج می¬شوم»، پس یکبار اجازه کافی است.
مسئله 47◄ اگر کسی به دیگری که قصد خارج شدن دارد بگوید: «اگر خارج شوی فلان کارکنم»، منظور خارج شدن در همان لحظه است و اگر بایستد و بعداً خارج شود، حانث نمیشود.
مسئله 48◄ اگر کسی به دیگری که قصد زدن کسی را دارد بگوید: «اگر بزنی فلان کار کنم»، منظور زدن در حال است و اگر بایستد و بعداً بزند، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا در عرف، منظور وی از «خارج شدن» در این وقت و لحظه است و مقصود وی بازداشتن از این کار در همان لحظه می¬باشد و در قسم «عرف» معتبر است. (درر الحکام ج2ص48)
مسئله 49◄ اگر کسی به دیگری بگوید: «بفرما با من غذا بخور» و طرف بگوید: «اگر غذا بخورم فلان چیز بر گردنم باد»، در این صورت منظورش حمل بر غذا خوردن با آن شخص است.
دلیل:
زیرا این کلام وی جواب آن شخص که وی را به غذا دعوت کرده است میباشد، پس فقط در صورت خوردن غذائی که به آن دعوتشده حانث میشود نه نوع و شخص دیگر. (المبسوط للسرخی ج8ص186)
مسئله 50◄ اگر این شخص کلمهی «امروز» را به کلامش اضافه کند، پس با هر غذا خوردنی در آن روز حانث میشود؛ یعنی اگر در جواب وی بگوید: «اگر امروز غذا بخورم بر من فلان باد».
دلیل:
زیرا وی در جواب دعوتکننده کلامی را اضافه کرده است؛ پس این کلامش کلام جدید محسوب میشود و جواب مطابق دعوت وی نمیباشد. (درر الحکام ج2ص48)
مسئله 51◄ وسیله¬ی سواری «عبد مأذون» در مسئله¬ی قسم، از اموال مولای وی محسوب نمیشود ولی اگر عبد «دین مستغرق» نداشته باشد و قسم خورنده آن را نیز نیت کند، برای مولی محسوب میشود؛ پس اگر کسی بگوید مرکب فلانی را سوار نخواهم شد، اگر مرکَبِ عبد وی را هم سوار شود حانث خواهد شد.
عبد مأذون: برده¬ای که به وی اجازه¬ی تجارت دادهشده است.
دلیل:
زیرا درصورتیکه بنده بدهی مستغرق داشته باشد، اموال وی ملک مولی محسوب نمیشود ولی اگر بدهی نداشته باشد، از جهتی ملک مولی میباشد. (المبسوط للسرخسی ج30ص231)
عبد مأذون: بردهای که صاحبش به وی اجازهی کار داده است.
دین مستغرق: بدهی که کل قیمت برده را در برگرفته باشد.
مولی: در اینجا صاحب برده.
مسئله 52◄ اگر کسی بگوید: «از این درخت نخورم»، منظور از میوهاش است.
دلیل:
زیرا خود درخت خوردنی نیست و در عرف، چنین سخنی را بر میوه¬ی آن درخت حمل کرده میشود. (تحفه الفقهاء ج2ص322)
مسئله 53◄ اگر بگوید: «از این گندم نخورم» منظور خود گندم است نه آرد یا نان آن.
دلیل:
زیرا گندم از اشیائی است که مستقیماً خودش را خورده میشود. (تبیین الحقائق ج3ص129)
مسئله 54◄ اگر بگوید: «از این آرد نخورم حمل بر نان آن آرد میشود»؛ پس اگر خودِ آرد را بخورد، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا خود آرد در عرف خورده نمیشود بلکه از آن غذا درست کرده میشود. (المحیط البرهانی ج4ص280 - المبسوط لامام محمد الشیبانی ج3ص295)
مسئله 55◄ اگر بگوید: «کباب نخورم» حمل بر کباب گوشت میشود.
دلیل:
زیرا در عادت و عرف کباب به کباب گوشت گفته میشود. (المبسوط للسرخسی ج8ص178)
مسئله 56◄ اگر بگوید: «طبیخ (پختهشده) نخورم» حمل بر غذایی میشود که با گوشت پخته میشود.
دلیل:
زیرا در عادت و عرف به غذای پختهشده با گوشت اطلاق میشود و دیگر اینکه اگر به هر نوع پختهشده اطلاق شود، پس بعضی از دواها را که پخته میشود نیز شامل میشود و کسی این دواها را نیت نمیکند. (المبسوط للسرخسی ج8ص178)
نزدیکترین قول به این مسئله در عرف ما آنچه ترکمن آن را «چوربا» میگوید است. با شوربای فارس اشتباه نشود.
مسئله 57◄ اگر بگوید: «کله (پاچه به پا گفته میشود) نخورم» بر کلهای که در کلهپزی پخته میشود و در بازار فروخته میشود حمل میگردد.
دلیل:
زیرا در عرف وقتی گفته شود که «کلهپاچه خوردم» منظور آن چیزی است که در کلهپزی پخت میشود. (المبسوط للسرخسی ج8ص187)
در زمان امام اعظم (رض) در کوفه کلهی شتر و گاو و گوسفند در کلهپزی پخت میشد. پس امام اعظم (رض) میگفتند: با این سهکله حانث میشود و بعد از مدتی کلهی شتر از بازار حذف شد و فقط کلهی گاو و گوسفند پخت میشد. پس امام اعظم (رض) گفتند که دیگر فقط با خوردن کلهی گاو و گوسفند حانث میشود و باکلهی شتر حانث نمیشود. (المبسوط للسرخسی ج8ص187)
مسئله 58◄ اگر بگوید: «شحم (چربی) نخورم»، بر چربی شکم حمل میشود.
دلیل:
زیرا معنی چربی در بین مردم همین چربی شکم که جدا است میباشد و به چربی چسبیده به گوشت، گوشت گفته میشود. (المبسوط للسرخسی ج8ص184)
مسئله 59◄ اگر بگوید: «نان نخورم»، در شهری که در عرف آن شهر خوردن نان برنج متداول نباشد، فقط بر نان جو و گندم حمل میشود.
دلیل:
زیرا در قسم، عرف معتبر است؛ پس اگر مکانی باشد که نان برنج در عرف آنان نباشد، با خوردن آن حانث نمیشود. (المبسوط للسرخسی ج8ص186)
مسئله 60◄ اگر بگوید: «فاکهه (میوه) نخورم» منظور سیب و زردآلو و مانند اینها و خربزه است ولی انگور و انار و خرما و قثاء (خیار دراز) و خیار در آن داخل نیستند.
دلیل:
زیرا در قرآن کریم این اشیاء را کنار فاکهه ذکر کرده است؛ پس معلوم میشود که در فاکهه داخل نیستند. سوره الرحمن/68 و سوره عبس آیات 28 تا 41. (المبسوط لللشیبانی ج3ص290)
مسئله 61◄ اگر بگوید: «از نهر ننوشم»، بر آشامیدن با لبان بدون واسطهی دست یا چیز دیگر حمل میشود. اگر با ظرف از نهر آب بگیرد و از نهر بخورد، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا در عرف بهطور مستقیم از نهر خورده میشود همچنان که با وسیله خورده میشود. پس بر حقیقت لفظ گرفته میشود. (الهدایه ج2ص327)
مسئله 62◄ اگر بگوید: «از آب نهر نخورم»، به هر طریق بخورد حانث میشود.
دلیل:
زیرا قسم بر آب نهر منعقدشده است نه خود نهر. (الاختیار لتعلیل المختار ج4ص67)
مسئله 63◄ اگر والی کسی را برای خبرچینی قسم دهد، این قسم در مدت ولایت آن والی معتبر است.
دلیل:
خبرچینی برای جلوگیری از فساد است و آن با ولایت شخص تعیینشده حاصل میشود و وقتی ولایت از بین رفت، دیگر خبرچینی فایدهای ندارد. (مجمع الانهر ج1ص583)
مسئله 64◄ اگر بگوید: «فلانی را خواهم زد»، برای وفا به قسم لازم است که در حال حیاتِ آن فرد این کار را انجام دهد و همچنین است عمل پوشیدن و وارد شدن بر وی و تکلم با وی.
دلیل:
زیرا «کلام و زدن و لباس پوشاندن» در عرف به زمان حیات شخص اطلاق میشود و در عرف زدن یا تکلم با میت را خطاب و تکلم گفته نمیشود. (الجامع الصغیر و شرحه النافع الکبیر ج1ص273)
مسئله 65◄ اگر بگوید: «والله طلب وی را درزمانی نزدیک تسویه خواهم کرد» باید در کمتر از یک ماه بپردازد و اگر یک ماه شود حانث میشود؛ زیرا یک ماه زمانی دور است.
دلیل:
زیرا در عرف یک ماه را دور میدانند پس باید قبل از آن بدهیاش را تسویه کند. (العنایه شرح الهدایه ج5ص198)
مسئله 66◄ هر آنچه که با آن نان را رنگی کرده میشود، نان خورشت (اِدام) است؛ مانند مربا و دوشاب و همچنین نمک نیز اِدام است. پس اگر شخصی قسم خورد که «نان خورشت (اِدام) نخورم»، باید از این اشیاء ذکرشده پرهیز کند.
دلیل:
زیرا اِدام یعنی اشیائی که به تبعیت از نان خورده میشود و بهتنهایی خورده نمیشود. (هدایه ج2ص327)
کباب نان خورشت نیست.
مسئله 67◄ اگر بگوید: «از این بسر (غوره خرما) نخورم»، پس وقتی رسیده شد، با خوردن آن حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا حالت آن تغییر کرده است و به آن اسمی دیگر دادهاند. (المبسوط للشیبانی ج3ص299)
مسئله 68◄ اگر بگوید: «از این رطب نخورم»، پس با خوردن «تمر آن» حانث نمیشود.
رطب: خرمایی تازه و نورسیده که هنوز رنگش به تیرگی تبدیل نشده است. اولین رسیدگی بار نخل را رطب گویند.
مسئله 69◄ اگر بگوید: «از این لبن (شیر) نخورم» با خوردن «ماست چکیدهی آن» حانث نمیشود.
مسئله 70◄ اگر بگوید: «بسر نخورم»، با خوردن «رطب» حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا حالت این اشیاء تغییر کرده است و به آن اسمی دیگر دادهشده است. (المبسوط للشیبانی ج3ص299)
مسئله 71◄ اگر بگوید: «گوشت نخورم»، با خوردن «ماهی» حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا در عرف به ماهی گوشت گفته نمیشود. (المبسوط للشیبانی ج3ص280)
مسئله 72◄ اگر بگوید: «گوشت نخورم» و یا بگوید: «شحم (چربی) نخورم»، با خوردن دنبه حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا دنبه نه گوشت است و نه شحم (چربی). (الهدایه ج2ص325)
مسئله 73◄ اگر بگوید: «رطب نخرم»، با خریدن خوشهی خرمای بسر که بین آنها رطب نیز موجود است، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا در خرید، غالب آن شيء معتبر است و کم تابع است. (بدائع الصنائع ج3ص63)
مسئله 74◄ اگر بگوید: «رطب نمیخورم»، با خوردن «مذنب (نیمه رسیده)» حانث میشود.
دلیل:
مسئله 75◄ اگر بگوید: «بسر نمیخورم»، با خوردن «مذنب (نیمه رسیده)» حانث میشود.
مسئله 76◄ اگر بگوید: «رطب نمیخورم و بسر نیز نمیخورم»، با خوردن «مذنب (نیمه رسیده)» حانث میشود.
دليل:
زیرا در مذنب هردوی این اسامی موجود است. (هدایه ج2ص325)
مسئله 77◄ اگر بگوید: «گوشت نمیخورم»، با خوردن کبد (جگر) و شکمبه (قیرق ثاقاناق) حانث میشود و همچنین با خوردن گوشت انسان و خوک نیز حانث میشود.
دلیل:
زیرا گوشت انسان و خوک گرچه حرام است ولی اسم آن گوشت میباشد. (تحفه الفقهاء ج2ص320)
زیرا این اشیاء حقیقتاً گوشت میباشند. (هدایه ج2ص325)
مسئله 78◄ «غَداء» به وعدهی غذایی از طلوع فجر تا ظهر گفته میشود.
مسئله 79◄ «عَشاء» به وعدهی غذایی از ظهر تا نصف شب گفته میشود.
مسئله 80◄ «سحور» به وعدهی غذایی از نصف شب تا طلوع فجر گفته میشود.
مسئله 81◄ اگر بگوید: «اگر بپوشم» و یا بگوید: «اگر بخورم» و یا بگوید: «اگر بنوشم» و از آن نیت لباس یا خوردنی و یا نوشیدنی معیّنی را نماید، نیت وی اصلاً تصدیق کرده نمیشود.
دلیل:
زیرا وی تخصیص دادن شيء عام را نیت کرده است؛ پس لفظی برای تخصیص لازم است و این لفظ در این کلام موجود نیست؛ پس تصدیق کرده نمیشود. (المحیط البرهانی ج4ص221)
مسئله 82◄ اگر به این گفتهاش کلمهی «لباسی را» و یا «غذایی را» و یا «نوشیدنیای را» اضافه کند، دیانت نیت وی را قبول کرده میشود.
مسئله 83◄ و همچنين بگوید اگر نوشیدنی بنوشم و یا لباسی بپوشم.
دلیل:
با ذکر لباسی یا نوشیدنی و یا غذایی، جهت تخصیص را تقویت کرده است. (المحیط البرهانی ج4ص222)
مسئله 84◄ تصور وفا به قسم برای انعقاد قسم شرط است و امام ابویوسف (رض) آن را شرط نمیداند.
دلیل:
زیرا قسم برای وفای به آن است، پس باید امکان وفا باشد. (هدایه ج2ص328)
دلیل امام ابویوسف (رض): گرچه اصلش را نمیتواند وفا کند ولی میتواند با کفارت دادن، جایگزین وی را انجام دهد. (هدایه ج2ص328)
پس اگر بگوید: «آب این کوزه را امروز خواهم نوشید» درحالیکه در آن آبی نباشد و یا بوده ولی آبش ریخته شده باشد، در این صورت حانث نمیشود.
مسئله 85◄ و اگر این گفته را بدون ذکر کلمهی «امروز» بگوید، در این صورت اگر در آن آب نبوده باشد، حانث نمیشود ولی اگر در آن بوده باشد و بعد ریخته شود، حانث میشود.
مسئله 86◄ اگر بگوید: «به آسمان صعود خواهم کرد»، قسم منعقد است و به خاطر نتوانستن حانث میشود.
مسئله 87◄ اگر بگوید: «این سنگ را طلا خواهم کرد»، قسمش منعقد است و به خاطر نتوانستن حانث میشود.
مسئله 88◄ اگر بگوید: «فلانی را خواهم کشت» درحالیکه خودش میداند که وی مرده است، قسم منعقد است و به خاطر نتوانستن حانث میشود.
مسئله 89◄ اگر از فوت آن شخص خبر نداشته باشد، منعقد نیست.
مسئله 90◄ کشیدن مو و خفه کردن و گاز گرفتن مانند زدن است.
مسئله 91◄ اگر به کسی بگوید: «اگر از ریسیدهی تو بپوشم آن هدیه باد» و پنبهای را مالک شود و آن شخص آن را بریسد و بافته شود و بپوشد، حانث میشود.
مسئله 92◄ انگشتر طلایی زیور (حلی) است ولی انگشتر نقره زیور نیست.
دلیل:
زیرا نقره در عرف و شرع زیور محسوب نمیشود و به مردان اجازه دادهشده است ولی طلا زیور است و بر مردان حرام. (هدایه ج2ص336)
مسئله 93◄ گردنبند مرواریدی كه تراش داده نشده است، نزد امامین (رض) زیور است.
دلیل:
زیرا در عرف از آن بهعنوان زیور استفاده میشود. (درر الحکام ج2ص54)
مسئله 94◄ اگر بگوید: «بر این فراش نخوابم»، با گذاشتن چادرشب بر روي آن فراش و خوابيدن بر روي آن حانث میشود ولی اگر روی آن فراش، فراشی دیگر بگذارد و بخوابد، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا چادرشب تابع فرش است و در عرف گفته میشود که بر روی فرش خوابیده است و اگر فرشی دیگر پهن کرده شود، در عرف، آن فرشی که بالا قرار دارد اعتبار کرده میشود. (هدایه ج2ص336)
مسئله 95◄ اگر بگوید: «روی زمین ننشینم»، پس اگر روی بساط و یا حصیر بنشیند حانث نمیشود ولی اگر بین او و زمین فقط لباسش حائل باشد، حانث میشود.
دلیل:
زیرا به کسی که روی بساط یا حصیر نشسته باشد در عرف گفته نمیشود که بر روی زمین نشسته است ولی اگر بالباس بنشیند، به وی گفته میشود که روی زمین نشسته است. (هدایه ج2ص336)
مسئله 96◄ اگر بگوید: «بر این تخت ننشینم»، با نشستن روی بساط تخت حانث میشود ولی اگر روی تختی که روی تخت اول گذاشتهشده است بنشیند، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا در عرف جامعه، معمولاً روی تخت بساط پهن میکنند و روی آن مینشینند ولی اگر تختی دیگر روی آن گذاشته شود این تخت مستقل از تخت زیرین است. (هدایه ج2ص336)
مسئله 97◄ اگر به انجام ندادن کاری قسم یاد کند تا ابد نباید انجام دهد.
مسئله 98◄ اگر به انجام دادن کاری قسم یاد کند، با یکبار انجام آن از عهدهی قسم برآمده است.
مسئله 99◄ اگر بگوید: «بر من راه رفتن به بیتالله باد» و یا «راه رفتن به کعبه باد»، بر وی حج یا عمره با پای پیاده واجب میشود و اگر سوار شود دم واجب میشود.
دلیل:
حضرت علی (رض): هر کس نذر به رفتن به بیتالله نماید، بر وی حج یا عمره واجب میشود. (المبسوط للسرخسی ج4ص130)
و از سعید بن مسیب (رض) (صحابی) پرسیدند: اگر نذر کند تا راه رفتن به بیتالله بر وی باد، چه میشود؟ جواب داد: بر وی لازم است که پیاده برود. (موطا مالک ج1ص261)
زیرا در عرف منظور از «به بیتالله رفتن» و یا «به کعبه رفتن»، حج یا عمره میباشد. (المبسوط للسرخسی ج4ص130)
مسئله 100◄ اگر بگوید: «برمن باد خروج بهسوی بیتالله» و یا بگوید: «بر من باد راه رفتن بهسوی حرم یا بهسوی صفا و مروه»، چیزی واجب نمیشود.
دلیل:
زیرا در عرف مردم برای حج و عمره چنین اصطلاحی ندارند. (المبسوط للسرخسی ج4ص132)
مسئله 101◄ اگر بگوید: «اگر امسال حج بجای نیاورم بندهام آزاد است»، با شهادت دادن به اینکه وی در کوفه قربانی کرده است، آزاد نمیگردد.
دلیل:
زیرا این نوع شهادت را شهادت نفی وجود یک شيء گویند و نفی در قضاوت معتبر نیست؛ زیرا شاهد بر آنچه که علم دارد نفی میکند نه بیشتر. (البنایه ج6ص234)
مسئله 102◄ اگر بگوید: «لا یصوم (روزه نگیرم)»، پس با یکلحظه چیزی نخوردن حانث میشود. اگر کلمه «صوماً» و یا «یوماً» اضافه کند تا یک روز کامل صوم نگیرد حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا با بازداشت خود از ممنوعات روزه، در یکلحظه روزه را شروع کرده است و کسی که کاری را شروع میکند انجام دهندهی آن کار محسوب میشود. (تبیین الحقائق ج3ص154)
مسئله 103◄ اگر بگوید: «نماز نخوانم»، با خواندن یکرکعت حانث میشود ولی با کمتر از آن حانث نمیشود و اگر «لا اُصَلِّی صَلاةً» بگوید، با یک شفع حانث میشود و با کمتر از آن حانث نمیشود.
دلیل:
نماز متشکل از چند رکن مختلف از قبیل قیام و قرائت و رکوع و سجود میباشد، پس تا این ارکان را انجام ندهد نمازگزار شمرده نمیشود و وقتی «صلاةً» را اضافه کرد، به نماز کامل اطلاق میگردد. (دررالحکام ج2ص55)
مسئله 104◄ اگر بگوید: «بچه بیاوری، تو فلان هستی»، با به دنیا آمدن بچهی میت نیز شرط حاصل میشود.
دلیل:
زیرا آنچه به دنیا میآید حقیقتاً بچه محسوب میشود، چه زنده باشد و چه مرده. این هم در عرف و هم در شرع معتبر است. (دررالحکام ج2ص55)
مسئله 105◄ اگر بگوید: «والله امروز طلب وی را ادا کنم»، پس با پرداخت «زیوف» و «نبهرجه» به قسمش وفا نموده است و همچنین اگر به طلبکار چیزی بفروشد نیز وفا نموده است.
دلیل:
زیرا زیوف و نبهرجه نیز درهم هستند، البته درهم معیوب؛ و نقصان در صفت از درهم بودن خارج نمیشود. (تبیین الحقائق ج3ص158)
زیوف: درهمی که آن را بیتالمال قبول نمیکند ولی تجار قبول میکنند.
نبهرجه: درهمی که تجار نیز قبول نکنند.
مسئله 106◄ و همچنین با استحقاق نمودنِ آنچه که در نزد طلبکار است، نیز وفا نموده است.
توضیح استحقاق: این قول را بگوید و بعد معلوم شود مالی از وی نزد طلبکار است، پس با آن مال به قسم خود عمل کرده است.
مسئله 107◄ اگر «سُتوقه» و یا «رصاص» دهد و یا طلبکار طلبش را «هبه» دهد، به قسمش وفا نکرده است و حانث میشود.
دلیل:
زیرا اینها از جنس درهم نیستند. (تبیین الحقائق ج3ص158)
هبه (بخشیدن)، اسقاط حق از طرف طلبکار است و این در معنیِ ادای حق نیست. (تبیین الحقائق ج3ص159)
ستوقه: درهمی که ناخالصیاش غالب باشد.
رصاص: سُرب.
مسئله 108◄ اگر بگوید: «همه طلبم را باهم خواهم گرفت»، اگر جداجدا بگیرد حانث میشود ولی اگر بعض آن را بگیرد و بعض دیگر را ببخشد و یا همه را با دو قسمت وزن کردن بگیرد، حانث نمیشود.
دلیل:
با جداجدا گرفتن حانث میشود؛ چون منظور وی گرفتن همه¬ی طلب بهیکباره است.
و اگر بعض را بگیرد و بقیه را ببخشد، این معنی را میدهد که بعض را گرفته است نه کل را جداجدا، پس با بخشیدن حانث نمیشود. (هدایه ج2ص337)
با وزن کردن در دو قسمت حانث نمیشود، زیرا ممکن است گرفتن همه¬ی طلب با یکبار وزن کردن میسّر نباشد. (هدایه ج2ص337)
مسئله 109◄ اگر بگوید: «اگر برای من چیزی باشد مگر صد، پس فلان باد» درحالیکه فقط پنجاه داشته باشد، حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا این صد که ذکر کرده است، مستثنی است و مستثنی وجودش معتبر نیست. (بدائع الصنائع ج3ص87)
مسئله 110◄ اگر بگوید: «ریحان (هر گیاه خوشبو) بو نخواهم کرد»، با بو کردن گل سرخ و یاسمن حانث نمیشود.
دلیل:
زیرا این اشیاء مذکور ریحان نیستند. (المبسوط للشیبانی ج3ص393)
مسئله 111◄ منظور از بنفسج (بنفشه) و گل سرخ، برگ آن است و با کرم و روغن آن حانث نمیشود.