كِتَابُ الدَّعْوَى
مسئله 1 ◄ تعریف دعوی: خبر دادن شخص از وجود حق به نفع خود علیه دیگری را گویند.
مسئله 2 ◄ مدعی: کسی که به اقامهی دعوی مجبور نیست یعنی اجباری بر وی نیست تا شکایت کند.
مسئله 3 ◄ مدعی علیه: کسی که از وی شکایت میشود و وی را به دفاع از خود فراخوانده میشود.
مسئله 4 ◄ دعوی در صورتی صحیح است که شیئی را ذکر کند که جنس و مقدارش معلوم باشد و دیگر اینکه بگوید در دست مدعی علیه میباشد.
دلیل:
زیرا دعوی برای الزام یک شیء بر دیگری است و حکم بر یک شیء مجهول غیرممکن است. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص110)
و ذکر کردن اینکه این شیء در دست مدعی علیه باشد برای این است که مدعی علیه وقتی مدعی علیه خواهد بود که شیء مدعا شده در دست وی باشد. (فتح باب العنایه ج5ص445)
مسئله 5 ◄ در دعوای اشیاء منقول (قابل جابجایی) در آخر ادعای خود باید قید کند که بهناحق در دست مدعی علیه است.
دلیل:
زیرا ممکن است مدعا در دست وی به خاطر رهن یا قبض ثمن باشد و این بهحق است پس باید به غیر حق بودن را ذکر کند تا دعوا اقامه شود. (العنایه ج8ص164)
مسئله 6 ◄ در دعوای زمین، باید برای در دست مدعی علیه بودن شاهد بیاورد و در دست مدعی علیه بودن یک زمین بدون شاهد ثابت نمیشود و یا بهجای شاهد، قاضی بر این عمل علم داشته باشد.
دلیل:
برای وارد نشدن تهمت تبانی (دستبهیکی کردن) به مدعی و مدعی علیه؛ زیرا ممکن است که زمین در دست کسی دیگر باشد. (الهدایه ج3ص155)
مسئله 7 ◄ در دعوی شرط است که مدعی مطالبهی حق نماید؛ یعنی درخواست گرفتن حق نماید.
دلیل:
زیرا بدون مطالبه بر قاضی شنیدن سخن وی واجب نمیشود؛ زیرا ممکن است که آنچه می¬گوید، بر سبیل حکایت از گذشته گفته باشد و قاضی برای حلوفصل دعوا تعیینشده است پس با مطالبه کردن معلوم میشود که دعوا وجود دارد. (تبیین الحقائق ج4ص293)
مسئله 8 ◄ در صورت امکان شیء مورددعوی در مجلس قضاء آورده شود تا شاهد و قسم خورنده به آن شیء اشاره کنند و اگر حاضر کردنش متعذر باشد قیمت آن ذکر شود و در مورد زمین چهار یا سه طرفش ذکر کرده شود و همچنین اسم مالکان زمینهای مجاور و نسب آنان تا جدشان ذکر شود.
دلیل:
زیرا شیء موردادعا باید به بهترین وجه ممکن شناسانده شود و آن در اشیاء نقلی با آوردن خود شیء میباشد و در صورت عدم امکان حاضر کردن شیء، پس با ذکر قیمت میتوان بر آن شناخت پیدا کرد پس قیمت ذکر شود و زمین نیز با ذکر حدود چهار طرفش شناخته میشود پس باید حداقل سه طرفش را ذکر کند و ذکر اسم صاحبان آن و ذکر اجداد آن برای این است که صاحب زمین به این طریق شناخته میشود و با ذکر اجداد از دیگران تشخیص داده میشود. (تبیین الحقائق ج4ص292 و 293)
مسئله 9 ◄ وقتی شرایط دعوی تکمیل شود قاضی از مدعی علیه در مورددعوی بپرسد و در صورت اقرار مدعی علیه، قاضی حکم کند یعنی حق را به مدعی بدهد.
مسئله 10 ◄ و درصورتیکه مدعی علیه انکار کند و قاضی از مدعی شاهد بخواهد و وی شاهد بیاورد، باز قاضی حکم کند.
و این در صورتی است که مدعی درخواست حقش را نماید.
دلیل:
زیرا در اعتراف و اقرار تهمتی نیست پس حکم کند و در صورت انکار به اجماع مسلمانان از مدعی شاهد خواسته میشود و اگر شاهد نداشت، راهحل قسم دادن منکر است؛ زیرا رسولالله ﷺ به شخص مدعی فرمودند: آیا شاهدی داری؟ و مدعی گفت خیر و رسولالله ﷺ فرمودند: پس بر تو (مدعی علیه) قسم ثابت است. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص110)
مسئله 11 ◄ اگر یکبار از قسم خوردن امتناع کند و یا ساکت بایستد درحالیکه مانعی نباشد که از تکلم منع کند، در این صورت اگر قاضی حکم به امتناع از قسم کند، درست است.
دلیل:
زیرا امتناع از قسم خود حجت است؛ مانند حجت بودن شاهد. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص111)
مسئله 12 ◄ ولی احتیاطاً سه بار درخواست قسم کند.
دلیل:
زیرا مسئله حکم کردن در صورت امتناع از قسم مجتهد فیه (اختلافی) است پس احتیاطاً سه بار درخواست قسم نماید. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص111)
مسئله 13 ◄ از مدعی درخواست قسم نشود هرچند که مدعی علیه از قسم امتناع کرده باشد.
دلیل:
زیرا رسولالله ﷺ فرمودهاند: شاهد آوردن بر مدعی لازم است و قسم بر مدعی علیه، پس بر مدعی قسم نیست. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص111)
مسئله 14 ◄ در این موارد قسم داده نمیشود:
1- نکاح. 2- رجوع از طلاق. 3 – رجوع در ایلاء. 4- امّ ولد اعلام کردن کنیز. 5- برده بودن. 6- نسب. 7- ولاء. 8- حد. 9- لعان.
دلیل:
زیرا امتناع از قسم بخشش است و در این اشیاء بخشش جاری نیست پس قسم نیز نیست و حمل بر بخشنده بودن شخص اولی تر از اتهام وی به دروغگو بودن است. (الهدایه ج3ص157)
مسئله 15 ◄ ولی اگر در نکاح و یا در نسب ادعای مال شود قسم ثابت است؛ مانند ادعای مهریه یا نفقهیا ارث.
دلیل:
زیرا قسم در دعوای مالی ثابت است. (الهدایه ج3ص157)
مسئله 16 ◄ دزد را قسم داده شود و در صورت امتناع از قسم، وی را ضامن گردانده شود ولی دستش بریده نشود.
دلیل:
زیرا در این ادعاء دو نوع حق ثابت است: 1- ضمان مال. 2- بریدن دست؛ و در اولی با امتناع از قسم حکم کرده شود و دومی با شبهه دفع میشود. (الهدایه ج3ص157)
مسئله 17 ◄ اگر زن ادعای طلاق کند، شوهر را قسم داده شود و در صورت امتناع نصف مهر یا کل مهر ثابت میشود.
مسئله 18 ◄ نصف در صورت عدم خلوت صحت و کل مهر در صورت داشتن خلوت صحت.
دلیل:
زیرا قسم در طلاق نزد ائمه مذهب ما ثابت است خصوصاً وقتی در آن دعوا مال مدنظر باشد. (الهدایه ج3ص157)
مسئله 19 ◄ اگر کسی قود یعنی کاری که موجب قصاص میشود را انکار کند، قسم بر وی عرض کرده شود و اگر قصاص نفس باشد وی را به زندان انداخته شود تا اقرار به قتل کند و یا قسم یاد کند و در غیر از نفس قصاص شود.
دلیل:
زیرا وی منکر است و بر منکر قسم لازم میشود و در غیر نفس برای این ثابت میشود که اعضای انسان نزد امام اعظم (رض) در حکم اموال است ولی امر نفس امری بزرگ است و بههیچوجه هلاک آن مباح نمیگردد. (اللباب فی شرح الکتاب ج4ص37)
مسئله 20 ◄ اگر مدعی بگوید که شاهدش برای شهادت حاضر است ولی از مدعی علیه درخواست قسم کند، درخواست وی مبنی بر قسم رد کرده شود و از مدعی علیه کفیل به نفس بگیرد و اگر از ارائه کفالت اباء کند، مدعی وی را لازم گیرد یعنی پیش وی باشد و به شخص غریب در محل دعوا بهاندازهی مجلس حکم وقت داده شود و بیش از آخر مجلس کفالت گرفته نشود.
یعنی اگر شاهد دارد پس باید شاهد بیاورد و تا آوردن شاهد، از مدعی علیه کفیل و ضامن گرفته شود که در مجلس دعوا حاضر خواهد شد و مدعی کسی از مکانی دیگر باشد و در آن مکان غریب باشد فقط تا آخر وقت مجلس دعوا (وقت اداری) فرصت داده شود تا شاهد بیاورد.
دلیل:
زیرا ازآنجاکه شاهد حجت مدعی و اصل در اثبات حق است و قسم بهمثابه¬ی نائب آن است، زمانی که اصل موجود باشد، به نائب رجوع نشود. (بدائع الصنائع ج6ص226)
و کفیل بگیرد تا حق وی با غائب شدن مدعی علیه ضایع نشود. (الهدایه ج3ص157)
و در نگهداشتن شخص غریب بیشتر از وقت مجلس باعث ضرر به وی و منع وی از سفر بدون داشتن حجت علیه وی میباشد. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص112)
مسئله 21 ◄ قسم باید به نام الله ﷻ باشد نه قسم به طلاق یا آزادی برده و اگر مدعی علیه اصرار بر قسم خوردن داشته باشد، در این زمان جایز است که به طلاق زنش قسم یاد کند.
دلیل:
رسولالله ﷺ: هر کس قصد قسم دارد، به الله ﷻ قسم بخورد یا ساکت باشد. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص112 - سنن ابی داود ج5ص153)
و در این زمان به طلاق نیز جایز است؛ زیرا مردم از قسم دروغ ابایی ندارند و آن را سبک میشمارند و قسم به طلاق را سنگینتر میدانند. ( الاختیار لتعلیل المختار ج2ص113)
مسئله 22 ◄ و قسم را با ذکر صفات الله ﷻ تغلیظ شود تا مدعی علیه بزرگی قسم را بداند ولی با استفاده از مکان خاص یا زمان خاص تغلیظ نشود مانند گفتن اینکه باید در مسجد قسم بخورد و یا روز جمعه قسم بخورد.
دلیل:
دلیل تغلیظ قسم: زیرا قسم برای امتناع از دروغ گفتن است پس وقتی کسی حریص بر قسم خوردن باشد برای وی قسم را غلیظ کرده میشود و بزرگ بودنش را یادآوری کرده میشود تا قسم دروغ نخورد. (فتح القدیر ج8ص196)
مسئله 23 ◄ یهودی را به الله ای که تورات را بر موسی (ع) نازل کرد قسم داده شود.
مسئله 24 ◄ مسیحی را به الله ای که انجیل را بر عیسی (ع) نازل کرد قسم داده شود.
مسئله 25 ◄ مجوسی را به الله ای که آتش را خلق کرد قسم داده شود.
دلیل:
رسولالله ﷺ شخصی به نام ابن صوریا که یهودی بود را اینگونه قسم دادند: به الله ﷻ که بر موسی (ع) تورات را نازل کرده است قسمت میدهم که بگویی حکم زنا در کتاب شما چیست؟
و هر یک از این ادیان به کتاب خودش ایمان دارد پس با ذکر همان کتاب تغلیظ شود تا قسم دروغ نخورد. (البنایه ج9ص342و343)
مسئله 26 ◄ بتپرست را به الله ﷻ قسم داده شود.
دلیل:
زیرا کفار همه به الله ﷻ اعتقاددارند. (الهدایه ج3ص159)
مسئله 27 ◄ ادیان غیر از اسلام را نباید در معابدشان قسم داد.
دلیل:
زیرا قاضی نباید در آن اماکن، حاضر شود بلکه حاضر شدن قاضی در آن اماکن، ممنوع است. (الهدایه ج3ص159)
مسئله 28 ◄ به نتیجه و حاصل یک دعوی قسم داده میشود؛ یعنی مثلاً بگوید که «والله که بین شما بیعی نیست» یا مثلاً «والله که در حال حاضر نکاحی بین شما نیست» یا مثلاً «این زن الآن از تو بائن نیست».
مسئله 29 ◄ و به سبب دعوی قسم داده نشود مثلاً گفته نشود «والله که تو نفروختهای» و یا مانند آن مگر اینکه در قسم به حاصل دعوا باعث ضرر کردن مدعی شود، در این صورت بر سبب دعوی قسم داده شود مثلاً کسی به خاطر همسایه بودن طلب شفعه کند پس اگر به حاصل قسم داده شود بر طبق مذهب امام شافعی (رض) قسم خواهد خورد و حق همسایه ضابع خواهد شد زیرا طبق مذهب ایشان شفعه با همسایگی ثابت نیست پس به سبب یعنی همسایه نبودن مدعی قسم یاد کند.
مسئله 30 ◄ همچنین در سبب دعوی که آن سبب تکرارشونده نیست و یکبار اتفاق می¬افتد و دیگر تکرار نخواهد شد، پس در اینگونه مسائل به سبب دعوی قسم داده شود مثلاً برده¬ی مسلمان ادّعای آزادی خود را برعلیه ارباب خود مطرح کرده باشد پس بر سبب یعنی بر اینکه وی را آزاد نکرده است قسم بخورد و در مورد ادعای آزادی کنیز و بردهی کافر بر حاصل قسم داده شود.
دلیل:
زیرا اصل در دعوا حاصل است، پس به حاصل قسمخورده شود مگر اینکه در قسم به حاصل در مدعا ضرری برای یکی از طرفین وجود داشته باشد که به همین دلیل در این مواقع به سبب قسمخورده شود. (الهدایه ج3ص159)
مسئله 31 ◄ کسی که شیئی را به ارث برده باشد و دیگری ادعاء کند که آن شیء به وی تعلق دارد، در این صورت وارث به «علم نداشتن از اینکه آن شیء به مدعی تعلق دارد» قسم یاد کند.
یعنی چنین قسم خورد: والله من نمی¬دانم که این شیء به مدعی تعلق دارد.
دلیل:
زیرا وارث بر کاری که دیگری انجام داده است قسم میخورد و کسی بهطور قطعی نمیتواند بر انجام یا عدم انجام کاری از شخص دیگر اعلام خبر کند پس بر علم نداشتن قسم خورد. (بدائع الصنائع ج6ص27)
مسئله 32 ◄ اگر شیئی را به کسی هبه داده باشند و یا آن را خریده باشد و دیگری ادعای مالکیت آن شیء را کند پس بر قطع مالکیت مدعی قسم داده شود یعنی مثلاً بگوید «بالله که این شیء ملک تو نیست».
دلیل:
زیرا سبب مالکیت برای ذی الید موجود است یعنی هبه و خرید باعث مالکیت یک شیء میشود پس بهیقین قسم یاد کند. (الهدایه ج3ص160)
مسئله 33 ◄ فداء قسم صحیح است؛ یعنی قسم خوردن بر کسی لازم میشود و وی میگوید «بهجای قسم پولش را میدهم».
مسئله 34 ◄ صلح از قسم خوردن نیز صحیح است.
دلیل:
از حضرت عثمان (رض) چنین عملی ثابتشده است یعنی کسی برعلیه ایشان ادعای مالی کرده بود و از حضرت عثمان (رض) خواسته بود که قسم خورد و ایشان (رض) بهجای قسم مال مدعا را دادند. (البنایه ج9ص350)