نام : کتاب قول الفصل فی شبهات الوهابیه
نویسنده : دکتر عبدالصدیق آخوند کشمیری
شناسه : 7

مردگان نیز می شنوند

شبهه ی دوم: مردگان نیز می شنوند (سماع موتی): 
براي عدم سماع (نشنيدن) اموات، عده ای به آياتي تمسّک جسته اند كه ما ان شاء الله هر يك از آنها را بررسي خواهيم كرد تا حقّ مطلب آشکار شود.
1)آيه: *وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ (23). (سوره فاطر آیات 22و23)
و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند! خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مى‏رساند، و تو نمى‏توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته ‏اند برسانى! (22) تو فقط انذار كننده‏اى، - اگر ايمان نياورند نگران نباش، وظيفه‏ ات را انجام ده- . (23)*
وهابيان اين آيه را دلیل قرار داده و مي گويند كه طبق این آیه مردگان نمي شنوند.
جواب شبهه آنان به چندین طریق می باشد: 
1) اين آيه در مورد كفار می باشد كه آنان را به مرده تشبيه می كند و می گويد همچنان كه گفتن به موتي هيچ نفعي براي مردگان ندارد، همين طور است موعظه ي كفار، پس در اينجا عدم فائده ي شئ مساوي است با عدم آن شئ. 
2) وقتي كفار از شنيدن موعظه سودي نمی برند، مانند آن است كه نشنيده اند.
کفار وقتی که بمیرند آرزوی ایمان می کنند ولی سودی برای آنها ندارد؛ همچنین است کفار زنده که موعظه برای آنان هیچ سودی ندارد؛ پس انگار كه نشنيده اند.
3) معنی آيه ی مذکور مانند اين آيه ي شريفه می باشد: 
*وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ و الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها و لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها و لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون (179). (سوره الاعراف آيه 179)
به يقين، گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم آنها دلها [عقلها] يى دارند كه با آن - انديشه نمى‏كنند، و-نمى‏فهمند و چشمانى كه با آن نمى‏بينند و گوشهايى كه با آن نمى‏شنوند آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند - چرا كه با داشتن همه ‏گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند- !*
در اينجا منظور كفارند كه به خاطر عدم استفاده از آن اعضاء براي خير و صلاح خود، از آنان شنيدن و ديدن نفي شده است.
4) جواب ديگر اينكه: 
در اين آيه آمده است كه تو شنواننده نيستي بلكه الله ﷻ است كه هر كه را خواهد مي شنواند؛ پس جواب شبهه ي آنها در خود آيه موجود است.
براي روشن تر شدن جواب شبهه، از آنها می پرسيم؛ آيا از اينكه كسي نتواند به ديگري چيزي بشنواند مي توان اين نتيجه را گرفت كه مخاطب نمی شنود.
 مثلاً شما رهگذري را از پشت شيشه صدا بزنيد و صداي شما به رهگذر نرسد، آيا می توان گفت كه آن رهگذر قدرت شنيدن ندارد؟ و يا اينكه می گوئيد صدايم به وي نرسيد. 
همين طور است در باره ي موتي؛ يعني اين آيه می گويد كه تو - ای محمّد ﷺ - مردگان را نمی شنواني.
بحث ديگر اينكه چه كسي به زندگان قدرت شنيدن می دهد؟ جواب آن معلوم است؛ الله ﷻ است كه به ما قدرت شنيدن می دهد، پس آيا آن الله ﷻ كه به زنده قدرت شنيدن می دهد، نمی تواند به مرده آن قدرت را بدهد.
چه دلیلی باعث می شود که این گونه بر نشنیدن مردگان اصرار کرده شود؟
5) وجهي ديگر براي رد این شبهه: 
اگر اين تأويل را قبول نكنند و اصرار ورزند كه اين آیه در مورد مردگان است نه كفار، در جواب آنان می گوييم: 
*أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ و تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا و يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ و مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85). (سوره البقرة آيه 85)
آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏آوريد، و به بعضى كافر مى‏شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل - تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى- را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذابها گرفتار مى‏شوند. و الله ﷻ ازآنچه انجام مى‏دهيد غافل نيست.*
 و اگر می خواهند مشمول اين آيه نشوند آنها را (وهابيان را) هيچ اختياري نيست جز اينكه آياتي كه در ذيل ذکر می شود را قبول كنند؛ زيرا ما در بيان اين دلائل از هيچ تفسيري استفاده نمی كنيم بلكه فقط و فقط معني اين آيه را به عنوان دليل می آوريم و آن آيه اين است: 
*إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ ولا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا و لَّوْا مُدْبِرينَ(80)وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81). (سوره النمل آیه 81)
مسلّماً تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى‏توانى كران را هنگامى كه روى بر مى‏گردانند و پشت مى‏كنند فراخوانى! (80) و نيز نمى‏توانى كوران را از گمراهيشان برهانى؛ تو فقط مي توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده ی پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حقّ تسليم اند! (81)*
اگر در اين دو آيه نظر بياندازيم خواهيم ديد كه بحث در مورد شنيدن يا نشنيدن كفار می باشد كه آنان را مانند مردگان به حساب مي آورد.
و اگر باز هم بگويند اين آيه در باره ي عدم سماع مردگان است به آنها می گوييم كه آيه 81 نمل دال بر شنیدن مردگان مؤمن می باشد؛ زيرا اين آيه می گويد كه تو نمی شنواني هيچ كس را، مگر كسي را كه به آيات ما ايمان می آورند.
پس در اين آيه صحبتي از زنده يا مرده به ميان نيامده و فقط گفته است كه كساني كه مؤمن به آيات الله ﷻ هستند، مي شنوند.
6) بر اين كه مراد آيه ی مورد بحث (فاطر 22)، كفّار و عدم سود آنها از موعظه می باشد،آيه ي 171 بقره نيز گواه است.
*وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً و نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُون‏ (171). (سوره البقره آیه 171)
مَثَل - تو در دعوت- كافران، بسان كسى است كه- گوسفندان و حيوانات را براى نجات از چنگال خطر،- صدا مى‏زند ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمى‏شنوند - و حقيقت و مفهوم گفتار او را درك نمى‏كنند. اين كافران، در واقع- كر و لال و نابينا هستند از اين رو چيزى نمى‏فهمند! *
يعني داستان كفار و پند دادن آنها مانند صدا زدن چيزي است كه از آن پند، چيزي جز صداي بي معني نمی شنوند.
7) دليل سماع موتي: احاديثي كه حكايت از شنيدن موتي دارند.
و حديث قتلي بدر دال بر سماع موتي می باشد.
به احادیثی که در ذیل آورده می شود خوب توجّه کنید: 
*«كانت امرأة بالمدينة تقم المسجد فماتت فلم يعلم بها النبـي صلى الله عليه و سلّم فمر على قبرها فقال عليه الصلاة و السلام: ما هذا القبر؟ فقالوا: أم محجن قال: التي كانت تقم المسجد؟ قالوا : نعم فصف الناس فصلى عليها فقال صلى الله عليه و سلّم: أي العمل و جدت أفضل؟ قالوا يا رسول الله أتسمع؟ قال: ما أنتم بأسمع منها فذكر عليه الصلاة و السلام أنها أجابته قم المسجد» (تفسيرآلوسي ج12ص66 سورهروم ذيل آية53 - الترغيب و الترهيب ج1ص122- فتح الباري شرح صحيح البخاري ابن رجب ج3ص350- الديباج علي صحيح مسلم ج3ص35)
زني از زنان مدینه بودكه مسجد را جارو می كرد. پس وی فوت کرد و حضرت رسول الله ﷺ را از فوت وي خبردار نکردند پس (روزی) بر قبر آن زن گذرشان افتاد و پرسيدند اين قبر چيست- از آن چه كسي است-؟پس- صحابه (رض)- گفتند: از آن امّ محجن (رض) است. رسول الله ﷺ فرمودند: همان کسی كه مسجد را جارو می كرد؟ گفتند: آری. پس رسول الله ﷺ مردم را به صف كشيدند و بر آن قبر نماز خواندند - نماز جنازه- . بعد از آن رسول الله ﷺ فرمودند (خطاب به زن مرده است): چه عملي را افضل و برتر يافتي؟ مردم گفتند: آيا وی می شنود؟ رسول الله ﷺ جواب دادند: شما از وی شنواتر نيستيد. پس رسول الله ﷺ فرمودند كه وي- آن زن- جواب داده است كه جارو كردن مسجد را افضل يافتم.*
*أخرج ابن أبـي الدنيا عن عبد الرحمن بن أبـي ليلى قال: «الروح بيد ملك يمشي به مع الجنازة يقول له: أتسمع ما يقال لك؟ فإذا بلغ حفرته دفنه معه» (تفسيرآلوسي ج12ص66 سورهروم ذيل آية53- بيان المعاني ملا حويش آل غازي ج4ص458 - مصنف ابن ابی شیبه ج8ص222 – جامع المسانيد و المراسيل ج19ص332)
عبدالرحمن بن ابي ليلي (رض) گفته است: روح – مرده- در دست فرشته اي است و آن فرشته به همراه روح در کنار جنازه اش راه می رود و – فرشته- می گويد: آيا آنچه گفته می شود را می شنوي؟ پس وقتي به قبرش می رسد آن را - روح را- همراه جنازه دفن می كند.*
*وعند ابن عبد البر، بسند صحيح: «ما من أحد يمر بقبر أخيه المؤمن كان يعرفه في الدنيا فيسلم عليه إلاَّ عرفه و رد عليه السلام». (عمدةالقاري ج8ص67- مرقاةالمفاتيح ج4ص254- حاشيةالطحطاوي علي مراقي الفلاح ج1ص305)
از ابن عبدالبر (رض) با سندي صحيح: وقتی فردی بر قبر برادر مؤمن خود که او را می شناخته است گذر کند و بر وی سلام دهد، صاحب قبر او را می شناسد و جواب سلام وی را می دهد.*
*وقد قيل: إنها تزور قبورها كل يوم جمعة على الدوام، و لذلك تستحب زيارة القبور ليلة الجمعة و يوم الجمعة و بكرة السبت فيما ذكر العلماء. (التذكرة في أحوال الموتى قرطبي باب ما جاء أن أرواح الشهداء في الجنة دون أرواح غيرهم - فتاوي ابن حجر الهيثمي ج2ص2)
و گفته شده است: براي هميشه؛ روح – ميت-، قبر خود را در هر جمعه زيارت می كند؛ به همين خاطر زيارت قبور در شب جمعه و روز جمعه و صبح شنبه طبق آنچه که علماء ذكر كرده اند، مستحب است.*
*قال رسول الله صلى الله عليه وسلّم: «إن الميت إذا وضع في قبره و تولى عنه أصحابه إنه ليسمع قرع نعالهم» (تفسير قرطبي ج7ص371 سوره انفال ذيل آية11 - صحيح البخاري ج1ص448- صحيح مسلم ج17ص171- مسند امام احمد ج3ص578- سنن ابي داود ج9ص50)
رسول الله ﷺ گفتند: همانا ميّت وقتي در قبر نهاده می شود و ياران وی از وی روي بر می گردانند - بازگشت از دفن ميت-، همانا ميّت صداي پاي آنان را می شنود.*
ممكن است كه ايشان برای اثبات ادّعای خود مبني بر جائز نبودن فراخواندن مردگان، از آيات ذيل استفاده كنند و بگويند كه موتي نمي توانند هيچ نفع و ضرري به ما برسانند، پس توسّل به آنان جائز نيست: 
*وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ و لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمينَ (106). (سوره يونس آیه 106)
وجز الله ﷻ،چيزى را كه نه سودى به تو مى‏رساند و نه زيانى، مخوان! كه اگر چنين كنى، از ستمكاران خواهى بود!*
و بگويند كه خواندن كسي را که نفع يا ضرري براي آنها ندارد جائز نيست پس از آنجا که کاری از دست مرده بر نمی آید بلکه فقط از دست زنده کاری بر می آید؛ به همین خاطر خواندن زنده اشکالی ندارد و خواندن مرده شرك می باشد.
جواب اين گفتار آنان خيلي آشكار است و آن اينكه اگر آنان اعتقاد داشته باشند كه اعمال زندگان بدون اذن الله ﷻ است و آنان می توانند کارهایی را انجام دهند که آن اعمال فقط به وسیله ی خود آنها انجام می شود و کس دیگری تأثیری در انجام آنها ندارد و این فکر را در خود داشته باشند که زنده بودن باعث و بانی انجام اعمال است و زنده می تواند بدون اذن الله ﷻ براي وی نفع يا ضرري داشته باشد، پس ايشان مشرک هستند نه مؤمن؛ چون هيچ احدي بدون اذن الله ﷻ نمی تواند به كسي نفع يا ضرري برساند (چه زنده و چه مرده) و در حقيقت كاري از دست كسي بر نمي آيد چه مرده باشد و چه زنده.
*إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ و إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ و عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160). (سوره آل عمران آیه160)
اگر الله ﷻ شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد. و اگر شما را خوار دارد، چه كسى از آن پس ياريتان خواهد كرد؟ پس مؤمنان بايد كه بر الله ﷻ توكّل كنند.*
و اگر گويند كه نفع و ضرر به اذن الله ﷻ است؛ اگر به كسي اذن دهد مي تواند نفع يا ضرري برساند و اگر اذن الله ﷻ نباشد، نمی تواند، پس چه كاستي به الله ﷻ وارد می شود اگر به مرده نیز اجازه دهد تا نفع و ضرري به كسي برساند.
و در آيه ی مزبور، منظور چيزهايي است كه بت پرستان از بت می پرستند. دعاء در این آیه، به معنی پرستش است یا که خواندن به معنی اله خواندن غیر الله ﷻ می باشد.
عبدالحی لکنوی مصنف چندین کتاب در ابواب مختلف علوم دینی حنفی در کتاب النافع الکبیر شرح الجامع الصغیر چنین آورده است:
قَوْله وَالْكَلَام قد وَجهه أَكثر الشُّرَّاح بإن الْكَلَام مَا يُخَاطب بِهِ الأفهام والأسماع وَهُوَ غير مُتَصَوّر فِي الْمَيِّت.
وَفهم مِنْهُ بعض أَصْحَاب الْفَتَاوَى أَنه مَبْنِيّ على عدم سَماع الْمَوْتَى فنسبوه إِلَى القدماء وَمن ثمَّ اشْتهر بَين الْعَوام ان عِنْد الحنيفة لَا سَماع للموتى وَالْحق أَنهم بريئون عَن ذَلِك كَمَا حَقَّقَهُ ابْن الْهمام وَغَيره والمسئلة الَّتِي نَحن فِيهَا لَيست مَبْنِيَّة عَلَيْهِ بل على أَن الْكَلَام وَالْخطاب فِي الْعرف إِنَّمَا يُطلق على الْخطاب مَعَ الْحَيّ وَمَعَ الْمَيِّت لَا يعرف كلَاما والأيمان مَبْنِيَّة على الْعرف فَلِذَا لَا يَحْنَث بالْكلَام مَعَ الْمَيِّت إِذا حلف لَا يكلمهُ وَكَيف يُنكر قدماء أَصْحَابنَا سَماع الْمَوْتَى مَعَ ظُهُور النُّصُوص الدَّالَّة عَلَيْهِ وَإِجْمَاع أَكثر الصَّحَابَة عَلَيْهِ وَقد أنكرته عَائِشَة (رَضِي الله عَنْهَا) لَكِن قد زارت قبر أَخِيه عبد الرَّحْمَن وخاطبت مَعَه كَمَا هُوَ مَرْوِيّ فِي جَامع التِّرْمِذِيّ وَغَيره فعل انها وَرجعت لَا يفني بِالْمَوْتِ وفناء الْبدن لَا يقْدَح فِي ذَلِك ولعلمي قد ينْكَشف حقية هَذَا الامر لمنكري السماع بعد مَوته وان طَال انكراهم فِي حياتهم وَعند ذَلِك يحصل مَعَه التَّنْبِيه على خطأهم وَلَا يفيدهم ذَلِك. (الكتاب: الجامع الصغير وشرحه النافع الكبير لمن يطالع الجامع الصغير مؤلف الجامع الصغير: أبو عبد الله محمد بن الحسن الشيباني (المتوفى: 189هـ) مؤلف النافع الكبير: محمد عبد الحي بن محمد عبد الحليم الأنصاري اللكنوي الهندي، أبو الحسنات (المتوفى: 1304هـ)، الناشر: عالم الكتب – بيروت الطبعة: الأولى، 1406 هـ. صفحه 273)
در مورد قسم خوردن بر تکلم نکردن شخص، منوط به در قید حیات بودن است.
توضیح: در فقه حنفی حکمی در مورد قسم یاد کردن هست و توضیح آن اینکه اگر کسی قسم کند که با فلانی صحبت خواهد کرد و یا صحبت نخواهد کرد پس منظور در زمانی است که آن فلانی زنده باشد و بعد فوت آن شخص، قسم ساقط است.
ترجمه: اکثر شارحین چنین توجیه کرده اند که خطاب به آنچه که مورد افهام و تفهیم (فهم دو طرفی) و مبنی بر شنیدن است و هردوی این ها در مورد میت غیر متصور است.
و بعضی از اصحاب فتاوی چنین فهم کرده اند که این حکم بر نشنیدن اموات بنا شده است و این فهم خود را به قدمای مذهب نسبت دادند و از این جهت بین عوام الناس چنین شایعه شد که نزد حنفیه موتی (مردگان) را سماعی و شنیدنی نیست و حق مطلب این است که قدمای مذهب از این اعتقاد مبرا و پاک هستند. (کسی از قدماء قائل به نشنیدن اموات نبوده است) همچنانکه ابن همام با تحقیق بیان داشته است و مسئله ای که ما الآن در مورد آن بحث می کنیم (قسم بر صحبت نکردن با فرد به وقت زنده بودنش بستگی دارد) بر این قضیه استوار است که  منظور از کلام خطاب قرار دادن است و خطاب در عرف (نه در شرع) بر خطاب زنده اراده کرده می شود و سخن گفتن با میت را در عرف کلام نگویند و قسم بر عرف استوار است.
پس بدین خاطر اگر کسی قسم یاد کند که من با فلانی سخن نگویم با سخن گفتن با مرده حانث نمی شود.
چگونه قدمای مذهب ما شنیدن مردگان را انکار کنند در حالی که ادله ی شنیدن مردگان آشکار است و اکثر صحابه (رض) بر شنیدن مردگان اجماع دارند و حضرت عایشه (رض) شنیدن اموات را انکار کرد ولی به تحقیق قبر برادرش عبدالرحمن (رض) را زیارت کرد و برادرش را مورد خطاب قرار داد همچنانکه از وی روایت شده است. در ترمذی و دیگر کتب حدیثی آمده است که این کار را انجام داد و از انکار خود برگشت و با مرگ فرد فانی نمی شود و فناء بدن هیچ ایرادی بر شنیدن وارد نمی کند زیرا شنونده و فهم کننده روح است و روح با مرگ فنا نمی پذیرد.
علم من ثابت است که حقّیت شنیدن مردگان بر منکرین آن، وقتی مردند ثابت خواهد شد هر چند انکار آنان در طول حیاتشان ادامه داشته باشد و در آن وقت بر خطای خود آگاه خواهند شد و این آگاهی سودی برایشان نخواهد داشت.