يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (35).[1]
اي كساني كه ايمان آوردهاید، تقواي الله ﷻ در پيش گيريد و وسيله بجوئيد بهسوی وی و جهاد كنيد در راه وی.
شبهه: وجه تمسّك اينكه وهابيان گويند كه وسيله در اينجا عمل صالح است.
ازآنجاکه عمل صالح نیز مخلوق میباشد پس چه فرقي است بين عمل صالح و رجل صالح؛ بلكه احترام انسان در نزد الله ﷻ از عمل بيشتر است؛ زيرا عمل در بعضیاوقات به خاطر حفظ سلامت انسان ساقط میگردد و ثانياً معطوف بايد از معطوف عليه مغاير باشد، در اينجا اول تقوا را ذكر كرده است بعد وسيله را؛ اگر وسيله نیز عمل باشد، تكرار تقوا خواهد شد، زيرا تقوا يعني همان انجام اعمال صالحه.
و آيات درخواست بنیاسرائیل از حضرت موسي (ع)، براي اينكه پروردگارش را براي تعيين مراد خود و خبر دادن از قاتل و كشف عذاب بخواند و در هیچیک از اين آيات، درخواست آنها را در قرآن كفر نداسته است، بلكه حضرت موسي (ع) براي آنها دعاء كرده و پروردگار وی نیز اجابت كرده است.
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ آنها بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (68).[2]
گفتند: براى ما از پروردگارت بخواه تا برايمان روشن سازد كه آن چگونه - گاوى- است؟ - موسى (ع)- گفت: او- الله ﷻ- مىفرمايد كه آن گاوى نه پير و نه جوان است. میانسالی بين اين– و آن- است. پس آنچه را كه فرمان مىيابيد، انجام دهيد.
و آيات 61 و 69 و 70 بقره و 134 اعراف.
و مورد تأیيد بودن اين نوع دعاء ازآنجا معلوم میشود كه بنیاسرائیل درخواستهای ديگري نیز از حضرت موسي (ع) نمودهاند كه درخواستهای نادرست آنان را تخطئه كرده است مانند:
وَجَاوَزْنَا بِبنیاسرائيل الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا ا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138).[3]
و بنیاسرائیل را – سالم – از دريا عبور داديم – ناگاه- در راه خود به گروهى رسيدند كه اطراف بتهایشان، با تواضع و خضوع، گردآمده بودند. – در اين هنگام، بنیاسرائیل – به موسى گفتند: «تو هم براى ما معبودى قرار ده، همانگونه كه آنها معبودان – و خدايانى- دارند!» گفت: «شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد!»
يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وآتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبيناً (153).[4]
اهل كتاب از تو مىخواهند كه كتابى از آسمان بر آنها فرود آورى، آنان بزرگتر از اين را از موسى (ع) خواستند، گفتند: الله ﷻ را آشكارا به ما بنمايان. پس به - سزاى- گناهشان صاعقه آنان را درگرفت، آنگاه پسازآنكه معجزهها برايشان آمد، گوساله را - به پرستش- گرفتند، سپس از اين – گناه- درگذشتیم و به موسى حجّتى آشكار داديم.
و حتَي پيامبران به درخواست دشمنان خود نیز گوش میکردند و براي مدتي از آنها عذاب را برمیداشتند و وقتي باز عناد میکردند، دوباره بر آنها عذاب فرود میآمد:
وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بنیاسرائیل (134).[5]
هنگامیکه بلا بر آنها مسلّط مىشد، مىگفتند: «اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده، رفتار كند! اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى، قطعاً به تو ايمان مىآوريم و بنیاسرائیل را با تو خواهيم فرستاد!».
در اينجا درخواستکنندگان فرعون و قومش هستند و حضرت موسي (ع) به اینها نمیگوید كه از الله ﷻ بخواهيد، بلكه با درخواست آنها از موسي (ع)، الله ﷻ است كه عذاب را از آنها برمیدارد.
درخواست حضرت سليمان (ع) از درباريان خود كه قبلاً بيان شد و اين نیز توسّل است.
حدّثنا أبو معاوية عن الأعمش عن أبي ص عن مٰلك الدار، قال: و كان خازن عمر على الطعام، قال: أصاب الناس قحط في زمن عمر، فجاء رجل إلى قبرالنبي صلى الله عليه و سلم فقال: يا رسولالله استسق لأمتك فإنهم قد هلكوا، فأُتِيَ الرجل في المنام فقيل له: ائت عمر فأقرئه السلام و أخبره أنكم مستقيمون و قل له: عليك الكيس عليك الكيس فأتى عمرفأخبره فبكى عمرثم قال: يارب لاآلو إلاّ ما عجزت عنه.[6]
در زمان حضرت عمر (رض) قحطي پيش آمد و مردي بهسوی قبر رسولالله ﷺ آمد و گفت: يا رسولالله ﷺ براي امّت خودت طلب باران كن، زيرا امّتت دارند هلاك میشوند. پس بر آن مرد در خوابش آمده شد و گفته شد: به عمر سلام برسان و به وی خبرده؛ شما بر راه مستقيم هستيد و به وی بگو: فطانت و هوشياري را لازم گيرد؛ پس آن مرد به پيش حضرت عمر (رض) آمد و از اين واقعه به وی خبر داد و حضرت عمر (رض) گريه كرد و گفت: اي پروردگار من، از هیچچیز كوتاهي نمیکنم؛ مگر از آنچه كه از آن عاجز هستم.
حضرت عمر (رض) آن شخص را نه متّهم به شرك و كفر كرد و نه او را از اين كار بازداشت و الّا اگر اين كار درست نمیبود، بیشک حضرت عمر (رض) وی را مجازات میکرد.
حدّثنا عبدالله حدَّثني أبي حدثنا روح قال: حدثنا شعبة عن أبي جعفر المديني قال: سمعت عمارة بن خزيمة بن ثابت يحدث عن عثمان بن حنيف: «أن رجلاً ضريراً أتى النبيّ صلى الله عليه و سلّم فقال: يا نبیالله أدع الله أن يعافيني؟ فقال: إن شیءت أخرت ذلك فهو أفضل لآخرتك و إن شیءت دعوت لك؟ قال: لا، بل ادع الله لي، فأمره أن يتوضأ و أن يصلي ركعتين و أن يدعو بهذا الدعاء: اللهم إني أسألك و أتوجه إليك بنبيك محمد صلى الله عليه و سلّم نبيّ الرحمة يا محمد إني أتوجه بك إلى ربي في حاجتي هذه فتقضي و تشفعني فيه و تشفعه فيّ، قال: فكان يقول هذا مراراً، ثم قال بعد أحسب أن فيها أن تشفعني فيه قال: ففعل الرجل فبرأ».[7]
عثمان بن حنيف (رض): همانا مرد عليلي پيش رسولالله ﷺ آمد و گفت: اي نبیالله ﷺ، الله ﷻ را بخوان تا مرا سلامتي دهد. پس حضرت ﷺ فرمودند: اگر بخواهي آن را تأخير كند كه اين براي آخرتت بهتر است و اگر هم خواستي برايت دعاء میکنم؟ آن مرد گفت: نه؛ برايم دعاء كن. پس به وی امر كرد تا وضو سازد و دو ركعت نماز بخواند و اين دعاء را بخواند: بار الها؛ همانا من از تو میخواهم و بهسوی تو متوجه میشوم بهوسیلهی پيامبرت، محمّد ﷺ كه نبي رحمت است؛ اي محمّد ﷺ، من بهوسیلهی تو بهسوی پروردگارم متوجّه میشوم دربارهی اين نياز خودم كه آن را برآورده كني و دراینباره مرا شفاعت كني. راوي گويد: پس آن مرد اين دعاء را چند بار تكرار میکرد (در اينجا فكر میکنم میگفت آن تشعني فيه بهجای تشفعني فيه) و راوي گويد: پس آن مرد اين كار را انجام داد و از مرضش سلامتي يافت.
وعن عثمانَ بنِ حُنَيْفٍ: أَنَّ رَجلاً كانَيَ خْتَلِفُ إِلى عثمانَ بنِ عفانَ في حَاجَةٍ لَهُ فَكَانَ عُثمانُ لايَلْتَفِتُ إِلَيْهِ و لا يَنْظُرُ إِليهِ في حَاجَتِهِ فَلَقِيَ عُثمانَ بنَ حُنيفٍ فَشَكا ذَلِكَ إِليْهِ، فقالَ لَهُ عُثمانُ بنُ حنيفٍ: ائتِ المَيْاةَ، فَتَوَضَّأ، ثمَّ ائتِ المَسْجِدَ فَصَلِّ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، ثمَّ قُلْ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ، و أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا مُحمدٍ صلى الله عليه و سلّم نَبِيِّ الرَّحْمَةِ. يَا محمدُ إِنِّي أتَوَجَّهُ بِكَ إِلى رَبِّي فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي و تَذْكُرُ حَاجَتُكَ و رُحْ إِليَّ حَتَّى أَرُوحَ مَعَكَ، فَانْطَلَقَ الرَّجُلُ فَصَنَعَم َاقَالَ لَهُ، ثُمَّ أَتَى بَابَ عُثمانَ، فَجَاءَ البَوَّابُ حَتَّى أَخَذَ بِيَدِهِ ادْخَلَهُ على عُثمانَ بنِ عفّانَ، اجْلَسَهُ مَعَهُ على الطِنْفِسَةِ و قال: حَاجَتُكَ؟ فَذَكَرَ حَاجَتَهُ، فَقَضَاهَا لَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ: مَا ذَكَرْتُ حَاجَتَكَ حَتَّى كَانَتْ هَذِهِ السَّاعَةُ؛ و قالَ: مَاكَانَ تْلَكَ مِنْ حَاجَةٍ فَائْتِنَا. ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ فَلَقِيَ عُثمانَ بنَ حُنيفٍ فقالَ لهُ: جَزَاكَ الله خَيْراً، مَا كَانَ يَنْظُر ُفي حَاجَتِي و لايَلْتَفِتُ إِليَّ حَتَّى كَلَّمْتُهُ فيّ. فقالَ عُثمانُ بنُ حنيفٍ و الله مَا كَلَّمْتُهُ و لَكِنْ شَهِدْتُ رسولالله صلى الله عليه و سلّم و أَتَاهُ رجلٌ ضَرِيرٌ فَشَكَا إِلَيْهِ ذَهَابَ بَصَرِهِ. فَقالَ لَهُ النبيُّصلى الله عليه و سلّم: «أَوَتَصْبِرُ؟» فقالَ: يا رسولالله، إِنَّهُ لَيْسَ لِي قَائِدٌ و قَدْ شَقَّ عَليَّ. فقالَ لهُ النبيُّ صلى الله عليه و سلّم: «ائتِ الْمِيضَأَةَ، فَتَوَضَّأ، ثُمَّ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ ادْعُ بِهَذِهِ الدَّعَوَاتِ» فقالَ عثمانُ بنُ حنيفٍ: فوالله مَا تَفَرَّقْنَا و طَالَ بِنَا الحَدِيثُ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْنَا الرَّجُلُ كَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِهِ ضَرَرٌ قَطُّ. قلت: روى الترمذي و ابن ماجة طرفاً مِن آخره خالياً عن القصة و قدقال الطبراني عقبه: و الحديث صحيح بعد ذكرطرقه التي روي بها.[8]
از عثمانَ بنِ حُنَيْف (رض): مردي بود كه با حضرت عثمان بنِ عفّان (رض)دربارهی حاجتي كه داشت اختلاف میکرد. پس حضرت عثمان (رض) به نياز وی اعتناء نمیکرد تا اينكه با عثمان بن حنيف (رض) ملاقات كرد و از اينكه عثمان بن عفّان (رض) كار وی را راه نمیاندازد، به وی شكايت كرد و عثمان بن حنيف (رض) نیز به وي گفت كه به وضوخانه برو و وضو ساز و به مسجد برو و اين دعاء را بخوان: بار الها؛ همانا من از تو میخواهم و بهسوی تو متوجَه میشوم بهوسیلهی پيامبرمان محمّد ﷺ؛ اي محمّد ﷺ، من بهوسیلهی تو بهسوی پروردگارم متوجّه میشوم؛ پس حاجت مرا برآورده كن و نيازت را ذكر كن؛ و پيش من بيا، من نیز همراهت خواهم آمد. پس مرد رفت و آنچه عثمان بن حنيف (رض) به وی گفته بود را انجام داد. بعد به در عثمان بن عفّان (رض) آمد، پس دربان آمد و از دستش گرفت و او را بر عثمان بنِ عفّانَ (رض) داخل كرد و همراه وی بر نمدي نشاند و گفت- عثمان بن عفّان (رض) -: حاجتت را بگو؟ پس آن مرد حاجتش را گفت و وی آن را انجام داد و گفت: تا اين لحظه حاجت تو يادم نبود و گفت اگر حاجتي داشتي پس پيش ما بيا. پس آن مرد خارج شد و عثمان بن حنيف (رض) را ديد؛ پس به وی گفت: الله ﷻ تو را اجر نيكو دهد. به نياز من التفاتي نمیکرد و به من نگاه هم نمیکرد تا اينكه تو دربارهی من با وی صحبت كردي. عثمان بن حنيف (رض) گفت: به الله ﷻ قسم با وی صحبتي نكردم ولی من در حضور رسولالله ﷺ بودم كه مردي نابينا پيش ايشان آمد، پس از نابينا بودن خود شكايت كرد پس رسولالله ﷺ به وی گفتند: آيا صبر میکنی؟ آن مرد گفت: يا رسولالله ﷺ مرا كسي نيست كه هدايت كند- قائد كسي كه به كمك وی نابينا به اینطرف و آنطرف برود- و اين بر من سنگين آمده است. پس رسولالله ﷺ به وی فرمودند: به وضوخانه برو و وضو ساز سپس دو ركعت نماز بخوان بعد اين دعاء را بخوان. پس عثمان بن حنيف (رض) گفت: به الله ﷻ قسم كه ما از همان مجلس كه نشسته بوديم جدا نشده بوديم و كلام ما به درازا كشيد تا اينكه آن مرد بر ما وارد شد، گويا كه آن مرد را ضرري– نابينايي- اصلاً نداشته است. طبراني بعد از ذكر طرق روايت آن گفته است كه صحيح است.
در اينجا و با اين حديث معلوم میشود كه صحابه (رض) در مورد ادعيه، تاريخ انقضاء متصوّر نبودند و معتقد نبودند كه اين توسّل براي زمان حيات رسولالله ﷺ میباشد، بلكه هر چيزي كه میآموختند آن را بعد از وفات رسولالله ﷺ نیز استفاده میکردند.
حدّثنا أبو النُعمانِ حدثنا سعيدُ بن زيدٍ، حدثنا عَمْرُو بنُ مالكٍ النكريُّ، حدثنا أبو الجوزاء أوسُ بنُ عبدِاللَّهِ، قال: قحطَ أهل المدينة قَحْطاً شديداً، فشَكَوْا إلى عائشةَ فقالَتْ: انظُروا قبرَ النبيِّ صلى الله عليه و سلّم فاجعلُوا منه كواً إلى السماءِ، حتى لايكون بَيْنَهُ و بينَ السماءِ سقْفٌ، قال: فَفَعَلُوا فمطِرْنا مطراً حتى نَبَتَ العشبُ و سَمِنَتِ الإبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشحمِ، فسُمِّيَ عامَ الفتقِ.[9]
در مدينه قحطي رخ داد؛ پس نزد حضرت عائشه (رض) از اين قحطي شكايت كردند و ايشان فرمودند تا به قبر حضرت رسولالله ﷺبروند؛ پسازآن بهطرف آسمان روزنهای ايجاد كنند، طوري كه بين روضهی نبی ﷺ و آسمان سقفي نباشد. پس آن را انجام دادند؛ پس ما را باران باريد تا اينكه گياه روئيد و شتران فربه شدند، طوري كه از چربي زياد شروع به شكافته شدن كردند، به همين جهت آن سال را سال فتق نام نهادند - سال شكافته شدن-.
[1]- سوره المائدة آیه 35
[2]- سوره البقره آیه 68
[3]- سوره الاعراف آیه 138
[4]- سوره النساء آیه 153
[5]- سوره الاعراف آیه 134
[6]- مصنف ابن ابي شيبة ج7ص482 - الإستيعاب في معرفة الأصحاب ج3ص234 - جامع المسانيد و المراسيل ج14ص193 – كنز العمال ج1ص1675 - دلایل النبوه فِي باب ماجاءفي رؤية النبي صلى الله عليه و سلم في المنام - الإصابة في تمييز الصحابة ج6ص215 - الإستيعاب في معرفة الأصحاب ج3ص234 - البداية و النهاية ج7ص90
[7]- مسند امام احمد ج5ص128 - المسند الجامع عثمان بن حنيف الانصاري و الدعوات الكبير للبيهقي بَابُ مَايُسْتَحَبُّ لِلدَّاعِي مِنْ رَفْعِ الْيَدَيْن ِفِيا لدُّعَاءِ... - سنن الترمذي ج10ص25 - صحيح ابن خزيمه ج2ص225 - سنن الكبري للنسائي ج6ص169 - المستدرك على الصحيحين ج1ص457- جامع المسانيد و المراسيل ج2ص83 – مشكاة المصابيح ج2ص68 - منتخب عبد بن حميد ج1ص147 - فيض القدير ج2ص135 - الفتح الكبير ج1ص239- كنز العمال ج1ص237 - تهذيب الكمال ج12ص395 - سير اعلام النبلاء ج1ص250 - مراقي الفلاح شرح نور الإيضاح ج1ص205 - حاشية رد المحتار على الدر المختار ج6ص691
[8]- مجمع الزوائد ج2ص565- معجم الطبراني الكبير ج 9ص30 - الترغيب و الترهيب ج1ص272 - معرفة الصحابة (أبي نعيم الأصبهاني) عثمان بن حنيف الانصاري
[9]- سنن الدارمي ج1ص43 - مشكاة المصابيح ج3ص316 في الاستسقاء بقبره صلى الله عليه و سلّم