نام : کتاب راه روشن حنفی
نویسنده : اسدالله آخوند پـقه
شناسه : 8

بیان اقوال مشروع ندانستن اطعام از طرف میت

حال بیان اقوال مشروع ندانستن اطعام از طرف میت:

1- عن جرير بن عبد الله قال كنا نعد الاجتماع إلى أهل الميت وصنعهم الطعام من النياحة.[1]

یعنی جریر بن عبدالله (رض) گفت: ما جمع شدن به اهل میت و طعام ساختن آنان را از نیاحت می شمردیم.

نتیجه‌ی این روایت: جریر (رض) می‌گوید اجتماع و صنع طعام ازجمله‌ی نوحه‌خوانی محسوب می‌شود و این را به صحابه (رض) نسبت می‌دهد.

2- حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، عَنْ مَالِكِ بْنِ مِغْوَلٍ، عَنْ طَلْحَةَ قَالَ: قَدِمَ جَرِيرٌ عَلَى عُمَرَ فَقَالَ: هَلْ يُنَاحُ قِبَلَكُمْ عَلَى الْمَيِّتِ؟ قَالَ: «لَا». قَالَ: فَهَلْ تَجْتَمِعُ النِّسَاءُ عِنْدَكُمْ عَلَى الْمَيِّتِ وَيُطْعَمُ الطَّعَامُ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، فَقَالَ: «تِلْكَ النِّيَاحَةُ».[2]

ترجمه: جریر (رض) نزد حضرت عمر (رض) آمدند. پس حضرت عمر (رض) گفتند: آیا طرف شما بر میت نوحه‌خوانی می‌شود؟ جریر (رض) گفتند: خیر. پس حضرت عمر (رض) گفتند: آیا زنان نزد شما (عندکم به ضمیر جمع مذکر) جمع می‌شوند و طعام اطعام کرده می‌شود؟ پس جریر (رض) گفتند: بله. پس حضرت عمر (رض) گفتند: این نیاحت است.

نتیجه‌ی روایت طبق قول حضرت عمر (رض) جمع شدن زنان نزد مردان و اطعام طعام یعنی غذا خوردن از نیاحت است.

3- ضیافت گرفتن برای حادثه های سرور مشروع است نه در وقت عزا.

نتیجه: این نه روایت است و نه چیز دیگر بلکه قول ابن همام است که در قرن نهم هجری می زیسته است.

طبق آیه 59 سوره نساء حل تنازع چنین است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا [٤:٥٩][3]

ترجمه آیه: ای مؤمنان از خداوند و پیامبر و اولوالامرتان اطاعت کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، هرگاه در امری [دینی‌] اختلاف ‌نظر یافتید، آن را به خدا [کتاب‌] و پیامبر [سنت‌] عرضه بدارید که این بهتر و نیک انجام‌تر است‌.

یعنی کسانی که ایمان دارند باید از الله ﷻ اطاعت کنند و از رسولش ﷺ و از اولی الامر اطاعت کنند.

(اولوالامر را بعضی رهبر دولت گفته‌اند و بعضی دیگر فقها؛ در هر صورت اطاعت از اولی الامر تا وقت نزاع و اختلاف است و اگر اختلاف رخ دهد ادامه‌ی آیه بیان می دارد که چه باید کرد.)

«فاء» تعقیب است یعنی ادامه‌ی امر اطاعت از الله ﷻ و اطاعت از رسول‌الله ﷺ و اولی الامر است پس اولی الامر هر که باشند در وقت اختلاف باید به الله ﷻ (قرآن) و سنت رجوع شود و شخص سومی وجود ندارد.

و در این آیه تأکید می‌کند که اگر به الله ﷻ و روز قیامت ایمان دارید این‌چنین عمل کنید پس بر هر شخص مؤمن به الله ﷻ و مؤمن به قیامت واجب است که اولاً از این سه مورد اطاعت کنند (اگر جواب «ان کنتم» را از اول «اطیعوا» تا آخر بدانیم) و اگر در آن اختلاف پیش آمد، واجب است که بر الله ﷻ و رسولش ﷺ عرضه شود نه شخص دیگر.

مقایسه ای جالب بین این آیه و آیه 31 توبه:

یعنی این آیه:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ [٩:٣١][4]

اینان احبار و راهبانشان و مسیح بن مریم را به‌جای خداوند به خدایی گرفته‌اند و حال آنکه فرمانی جز این به آنان داده نشده است که خدای یگانه را بپرستند [همان خداوندی‌] که خدایی جز او نیست، [و] منزه است از شریکی که برای او قائل می‌شوند.

در مورد تفسیر این آیه چنین روایت کرده‌اند:

عن عدي بن حاتم قال: أتيت النبي صلى الله عليه وسلم وفي عنقي صليب من ذهب فقال: «يا عدي اطرح عنك هذا الوثن وسمعته يقرأ في سورة براءة اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فقال: أما إنهم لم يكونوا يعبدونهم ولكنهم كانوا إذا أحلوا لهم شيئا استحلوه وإذا حرموا عليهم شيئا حرموه» أخرجه الترمذي.[5]

از عدی بن حاتم (رض): من نزد رسول‌الله ﷺ آمدم درحالی‌که در گردنم صلیبی از طلا آویخته بودم. پس رسول‌الله ﷺ فرمودند: ای عدی این بت را دور بیانداز و شنیدم که این آیه را قرائت می‌کردند. پس فرمودند آگاه باش اینان ارباب و علمای خود را عبادت نمی‌کرده‌اند بلکه وقتی علمای آنان چیزی را حلال می‌کردند حلال می‌دانستند و وقتی چیزی را حرام می‌کردند حرام می‌دانستند.

حالا این حدیث را هم کنار دو آیه قرار دهید تا نتیجه معلوم شود:

عن أبي سعيد رضيَ الله عنه أنَّ النبي - صلى الله عليه وسلم - قالَ: لَتَتَّبِعُنَ سَنَنَ مَن قبلَكم شِبراً بشِبْرٍ، وذِراعاً بذراعٍ، حتى لو سلَكُوا جُحْر ضبٍّ لَسَلَكْتُموهُ". قلْنا: يا رسول‌الله! اليهودَ والنَّصارى؟ قالَ: فَمَنْ؟!".[6]

ترجمه: همانا شما راه و روش کسان قبل خود را خواهید رفت وجب به وجب و ذراع به ذراع حتی اگر آنان در سوراخ سوسماری رفته باشند شما نیز خواهید رفت. گفتیم یا رسول‌الله ﷺ منظور شما یهودیان و مسیحیان است؟ فرمودند پس چه کسانی؟ یعنی بله شما (مسلمانان) راه و روش یهود و نصاری را پیش خواهید گرفت.

پس اگر ما هم در وقت نزاع آیات و احادیث را کنار بگذاریم و قول هر کس با هر مقام علمی بدون دلیل قبول کنیم قطعاً مانند یهود و نصاری شده ایم و باید به هوش بود.

فقیه وقتی‌که دلیل داشته باشد و مقابل آیه و حدیث نباشد حکمش مقبول است.

و در حدیث معاذ (رض) نیز این امر به روشنی بیان‌شده است؛ وقتی‌که رسول‌الله ﷺ فرمودند: با چه حکم خواهی کرد؟ معاذ (رض) گفتند: با کتاب الله. پس رسول‌الله ﷺ فرمودند: فان لم تجد فیها (اگر در کتاب نیافتی چه؟) یعنی با فای تعقیب آورده است و بدین معنی است که ترتیب در حکم اول کتاب الله است و معاذ (رض) گفتند: با سنت رسول‌الله ﷺ؛ و حضرت ﷺ فرمودند: اگر در آن نیافتی چه؟ یعنی در سنت رسول‌الله ﷺ نبود چه؟ پس معاذ (رض) گفتند: اجتهد برأیی؛ یعنی اجتهاد می‌کنم.[7]

در این حدیث درجه و موقعیت مکانی اجتهاد بیان‌شده است و آن اینکه وقتی در کتاب الله و سنت رسول‌الله ﷺ نباشد نوبت به اجتهاد می رسد.

قال: و إذا حضر القسمة أولوا القربى الآية. ثم منهم من قال بوجوبه ومنهم من قال باستحبابه. وعلى الوجوب فعن سعيد بن المسيب والضحاك آن‌ها منسوخة بآية المواريث، وعن أبي موسى الأشعري وإبراهيم النخعي والشعبي والزهري ومجاهد والحسن وسعيد بن جبير آن‌ها محكمة لكنها مما تهاون به الناس، قال الحسن: أدركنا الناس وهم يقسمون على القرابات واليتامى والمساكين من الورق والذهب، فإذا آل الأمر إلى قسمة الأرضين والرقيق وما أشبه ذلك قالوا لهم قولا معروفا. كانوا يقولون لهم: ارجعوا بورك فيكم. وعلى الاستحباب وهو مذهب فقهاء الأمصار اليوم قالوا: إن هذا الرضخ يستحب إذا كانت الورثة كبارا، أما إذا كانوا صغارا فليس إلا القول المعروف كأن يقول الولي: إني لا أملك هذا المال إنما هو لهؤلاء الضعفاء الذين لا يعرفون ما عليهم من الحق، وإن يكبروا فسيعرفون حقكم. والضمير في منه إما أن يعود إلى ما ترك، وإما إلى الميراث بدليل ذكر القسمة. وقيل: المراد قسمة الوصية؛ و إذا حضرها من لا يرث من الأقرباء و اليتامى و المساكين، أمر الله الموصي أن يجعل لهم نصيبا من تلك الوصية و يقول لهم مع ذلك قولا معروفا؛ و قيل: أولوالقربى الوارثون و اليتامى و المساكين الذين لا يرثون؛ و قوله: و قولوا لهم راجع إلى هؤلاء الذين لا يرثون؛ و يحكى هذا القول عن سعيد بن جبير؛ و ليخش الذين لو تركوا الجملة الشرطية و هي «لو» مع ما في حيزه صلة الذين؛ و المعنى ليخشى الذين من صفتهم و حالهم أنهم لو تركوا ذرية ضعافا خافوا عليهم؛ و أما المخشى فغير منصوص عليه. قال بعض المفسرين: هم الأوصياء أمروا بأن يخشوا الله فيخافوا على من في حجورهم من اليتامى خوفهم على ذريتهم لو تركوهم ضعافا، أو أمروا بأن يخشوا على اليتامى من الضياع كما يخشون على أولادهم لو تركوهم و على هذا فيكون القول السديد أي الصواب. القصد هو أن لا يؤذوا اليتامى و يكلموهم كما يكلمون أولادهم بالقول الجميل و يدعوهم بيا بني و يا ولدي و هذا[8]

خوب توجه کنید:

و علی الاستحباب و هو مذهب فقهاء الأمصار اليوم قالوا...

يعني حکم بر مستحب بودن کرده‌اند.

و این مذهب فقهای امصار است.

و این‌که منسوخ بودن این آیه را از ضحاک و سعید بن مسیب (رض) روایت می‌کنند و می‌گویند که بیشتر مفسرین این آیه را منسوخ می‌دانند درحالی‌که ابی موسی اشعری و ابراهیم نخعی و شعبی و زهری و مجاهد و حسن و سعید بن جبير (رض) که می‌گویند این آیه منسوخ نیست و محکم است و مردم به خاطر دنیا پرستی آن را ترک کرده‌اند، آیا کم هستند؟

و دیگر اینکه حضرت عایشه صدیقه (رض) مي گوید که عمل برادرش در رابطه با اطعام بعد از فوت پدر بزرگوارشان حضرت ابوبکر (رض)، عمل به این آیه (و إذا حضر القسمة أولوا القربى الآية) است.

عمرة بنت عَبْد الرَّحْمَنِ، أن عَبْد اللهِ بْن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْن أبي بكر، قَالَ مثل ذَلِكَ، حين قسم ميراث أبيه يعني: أمر بشاة، فاشتريت من المال و بطعام فصنع، حين قسم ميراث أبيه، قَالَ: فذكرت ذَلِكَ لعائشة، فقالت: عمل بالكتاب، هي لم تنسخ.

ترجمه: عبدالرحمن (رض) فرزند حضرت ابوبکر صدیق (رض) وقتی حضرت ابابکر صدیق (رض) وفات یافتند امر کردند تا گوسفندی آورده و ذبح کرده و طعام درست کرده و در وقت تقسیم میراث پدر بزرگواراشان (رض) بین مردم اطعام کردند و راوی گوید من این را به ام المومنین حضرت عایشه صدیقه (رض) خبر دادم که برادرشان این کار را کرده‌اند و حضرت عایشه (رض) فرمودند: او به کتاب یعنی قرآن عمل کرده است و این آیه منسوخ نیست.[9]

و دیگر اینکه در تمامی تفاسیر بر منسوخ نبودن آن تأکید شده است.

در ضمن بحث منسوخ بودن یا نبودن بر سر واجب بودن یا نبودن است که اکثر صحابه (رض) آن را واجب دانسته‌اند.

و در مستحب بودن آن هیچ اختلافی نیست.

 

 


[1]- تبیین الحقائق شرح کنز الدقائق ج1ص236

[2]- مصنف ابن ابی شیبه ج2ص487

[3]- سوره نساء آیه 59

[4]- سوره توبه آیه 31

[5]- سنن ترمذی ج5ص278

[6]- مختصر صحیح الامام البخاری ج2ص444

[7]- المبسوط السرخسي ج16ص59 - سنن ابي داود ج9ص509 - مسند امام احمد ج6ص303 - معجم الطبراني الكبير ج20ص170

[8]- تفسير النيسابوري= غرائب القرآن ورغائب الفرقان، المجلد الثاني، الوقوف:- صفحة -356

 [9]- كتاب تفسير القرآن"أبو بكر محمد بن إبراهيم بن المنذر النيسابوري (المتوفى: 319هـ و الدر المنثور سیوطی