فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ (152).[1]
پس مرا ياد كنيد تا شمارا ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد.
تفسير الآلوسي:
{ فاذكرونى } بالطاعة قلباً و قالباً فيعم الذكر باللسان و القلب و الجوارح، فالأول: كما في «المنتخب» الحمد و التسبيح و التحميد و قراءة كتاب الله تعالى و الثاني: الفكر في الدلائل الدالة على التكاليف و الوعد و الوعيد و في الصفات الإلهية و الأسرار الربانية؛ و الثالث: استغراق الجوارح في الأعمال المأمور بها خالية عن الأعمال المنهي عنها و لكون الصلاة مشتملة على هذه الثلاثة سماها الله تعالى ذكراً في قوله: { فاسعوا إلى ذِكْرِ الله } [الجمعة: 9][2]
{ فاذكرونى } يعني ذكر كنيد با قلب و قالب پس عام است به ذكر با زبان و با قلب و ذكر با اعضاي ديگر بدن. اولي (زباني): همچنان كه در المنتخب (اسم كتاب) آمده است: حمد است و تسبيح و قرائت کلامالله و دومي (قلبي): فكر كردن بر دلیلهایی كه دلالت دارند بر تكاليف الهي و وعده و وعيد الهي و در صفات الهي و اسرار الهي؛ و سومي (فعل جوارح): غرق شدن در انجام اعمالي كه به انجام آن امر شدهایم و خالي كردن اعضاء از افعالي كه از آن نهي شدهایم. به خاطر شامل بودن نماز بر هر سه ذكر (قلبي، زباني و فعل اعضاء)، الله تعالي نماز را ذكر ناميد در {فاسعوا إلى ذِكْرِ الله} بشتابيد بهسوی ذكر الله ﷻ.
تفسير الرازی:
اعلم أن الله تعالى كلفنا في هذه الآية بأمرين: الذكر، والشكر
أما الذكر فقد يكون باللسان و قد يكون بالقلب و قد يكون بالجوارح، فذكرهم إياه باللسان أن يحمدوه و يسبحوه و يمجدوه ويقرؤا كتابه.
و ذكرهم إياه بقلوبهم على ثلاثة أنواع.
أحدها: أن يتفكروا في الدلائل الدالة على ذاته و صفاته و يتفكروا في الجواب عن الشبهة القادحة في تلك الدلائل.
و ثانيها: أن يتفكروا في الدلائل الدالة على كيفية تكاليفه و أحكامه و أوامره و نواهيه و وعده و وعيده، فإذا عرفوا كيفية التكليف و عرفوا ما في الفعل من الوعد و في الترك من الوعيد سهل فعله عليهم.
و ثالثها: أن يتفكروا في أسرار مخلوقات الله تعالى حتى تصير كل ذرة من ذرات المخلوقات كالمرآة المجلوة المحاذية لعالم القدس، فإذا نظر العبد إليها انعكس شعاع بصره منها إلى عالم الجلال و هذا المقام مقام لا نهاية له.
أما ذكرهم إياه تعالى بجوارحهم، فهو أن تكون جوارحهم مستغرقة في الأعمال التي أمروا بها و خالية عن الأعمال التي نهوا عنها.[3]
بدان كه الله تعالي در اين آيه ما را به دو چيز امر كرد:1) ذكر. 2) شكر.
اما ذكر با زبان است و با قلب و با اعضاي بدن. ذكر زباني: وي (تعالي) را حمد و سپاس گويند و تسبيح (تنزيه به پاكي از هر چه كه پاك دانستن الله ﷻ از آن لازم است، ياد كردن) و تمجيد كنند وي تعالي را (به بزرگي ياد كردن) و خواندن كتاب الله میباشد.
ذكر قلبي سه نوع است:
1) فكر در دلایل داله بر ذات و صفات الله ﷻ و اينكه به يافتن جواب از شبههای كه بر دلایل وارد شود فكر كنند.
2) فكر كردن در دلایل دالّه بر تكاليف و احكام و اوامر و نواهي و وعده و وعيد، پس وقتیکه کیفیت تكليف را شناخت و دانست كه در فعل آنچه به انجام آن مأمور شده، چه چيز در انتظار وي از ثواب میباشد و دانست كه در انجام منهيّات چه عذابي در انتظار وي است (که با دانستن اینها) انجام مأمور و ترك منهي بر وي (مكلّف) آسان میشود.
3) اينكه فكر كند در اسرار نهفته در مخلوقات الله ﷻ تا هر ذره از عالم به آیینهای مبدّل شود كه جلوهگاه عالم قدس شود. وقتي بندهای به مخلوق نظر انداخت چشم وي ازآنجا به عالم جلال (تعالي) برکشد و اين مقامي است كه آن را نهايتي نيست.
اما ذكر اعضاي بدن اين است که تمام بدن مشغول انجام اوامر الله ﷻ باشد و از نواهي وي تعالي خالي باشد.
و دیگر تفاسیر که بیشتر آنها شرایط ذکر را در ذیل این آیه آوردهاند.
همانگونه که میبینید ذکر یعنی یاد الله ﷻ با زبان و قلب و جوارح انسان میباشد و در این گروه نماز، اسماءالحسنی، لا اله الا الله، زکات، حج، روزه، ذکر میباشند و لاغیر.
{آوردهاند که مالك حسين كه والى هرات بود از حضرت قطب الاقطاب خواجه بهاء الحق الدين محمّد نقشبند قدس سره پرسيد كه در طريقه شما ذكر جهر و خلوت و سماع میباشد فرمودند كه نمیباشد پس گفت بناى طريقت شما بر چيست فرمودند كه" خلوت در انجمن بهظاهر با خلق و به باطن با حقّ"}.* تفسير حقّي (روح البيان) سورهی نور ذیل آیات 37-38
*فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآَصَالِ (36) رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ (37).[4]
ترجمه آیه: در خانههایی که الله ﷻ رخصت داده که قدر و منزلت آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود در آن خانهها هر بامداد و شامگاه او را نیایش میکنند. (36) مردانی که نه تجارت و دادوستدی آنان را از یاد الله ﷻ و برپاداشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمیدارد و از روزی که دلها و دیدهها در آن زیر و رو میشود میهراسند. (37)
کسانی که خود را از مذهب امام اعظم (رض) میدانند هیچ دلیلی برای ذکر جهر ندارند؛ زیرا امام ابوحنیفه (رض) با ذکر جهر مخالفاند به دلیل این آیهی قرآنی: *وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآَصَالِ وَ لَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ (205).[5]
فَقَالَ أَبُوحَنِيفَةَ: رَفْعُ الصَّوْتِ بِالذِّكْرِ بِدْعَةٌ يُخَالِفُ الْأَمْرُ مِنْ قَوْله تَعَالَى {وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنْ الْقَوْلِ}.[6]
حضرت ابوحنيفه(رض): بلند كردن صدا در ذكر بدعت است و مخالف امر الله ﷻ (وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ...) میباشد.*
و ياد كن پروردگار خود را در ضمير خود به زارى و ترس كارى و ياد كن پروردگار خود را به کلام پستتر از بلند آوازى بامداد و شبانگاه و مباش از غافلان؛ و دیگر مذاهب نیز با این امر مخالفاند.
و این آیه نیز دراینباره آمده است:
*ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (55).[7]
پروردگارتان را با تضرع و در نهان بخوانيد، زيرا او متجاوزان سركش را دوست ندارد.*
و کسانی که مذهب حنفی دارند و همچنین سایر مذاهب، ولی قول استاد یا پیر خود را بر قول امام اعظم (رض) و امامان دیگرمان در دیگر مذاهب اهل تسنّن ترجیح میدهند، کسانی هستند که شریعت را فدای اهداف نفساني خود کردهاند و دوری از این گروهها لازم است و بیشتر این گروهها همانطور که قبلاً گفته شد ادعای طریقت نقشبندیه را میکنند و در بالا ذکر نقشبندیه بهخوبی توضیح داده شد که مخالف ذکر جهر هستند.
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108).[8]
در آن روز، همه از دعوتکنندهی الهى پيروى نموده و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگى از قبرها برمیخیزند) و همه صداها در برابر (عظمت) الله رحمان، خاضع مىشود و جز صداى آهسته چيزى نمىشنوى.
اين ازنظر عقلي نیز ثابت است؛ زيرا شما حساب كنيد در مقابل برترین قدرت ایستادهاید، آيا شمارا ياراي سروصدا كردن خواهد بود. پس هركه حضور وي در برابر الله ﷻ بيشتر باشد صدايش آهستهتر خواهد بود.
[1]- سوره بقره آیه 152
[2]- سوره بقره ذیل آیه 152
[3]- سوره بقره ذیل آیه 152
[4]- سوره نور آیه 37
[5]- سوره اعراف آیه 205
[6]- فتح القدير ج3 ص249 و250- مرقاه المفاتيح ج3ص 543- البحر الرائق شرح كنز الدقائق ج5 ص210 - رد المختار ج6ص150
[7]- سوره اعراف آیه 55
[8]- سوره طه آیه 108