جاهایی که ذکر جهر در شریعت اجازه دادهشده است، ازاینقرار میباشد:
فالحاصل أن الجهر بالتكبير بدعة في كل وقت إلا في المواضع المستثناة؛ و صرح قاضيخان في فتاواه بكراهة الذكر جهراً وتبعه على ذلك صاحب المستصفى؛ و في الفتاوى العلامية: وتمنع الصوفيه من رفع الصوت و الصفق؛ و صرح بحرمته العيني في شرح التحفة و شنع على من يفعله مدعياً أنه من الصوفية و استثنى من ذلك في القنية ما يفعله الأئمة في زماننا فقال: إمام يعتاد في كل غداة مع جماعته قراءة آية الكرسي و آخر البقرة «و شهد الله» و نحوه جهراً لا بأس به و الأفضل الإخفاء. ثم قال: التكبير جهراً في غير أيام التشريق لا يسن إلا بإزاء العدو أو اللصوص.[1]
نتیجهی بحث این است که جهر گفتن تکبیر بدعت است مگر درجاهایی که شرع آن را استثناء کرده است؛ و قاضیخان (مفتی بزرگ حنفی) در فتاوای خود بر کراهت ذکر جهر فتوا داده است و همچنین صاحب کتاب مستصفی از آن تبعیت کرده است. در فتاوای علامیه آمده است: صوفیه را از رفع صوت و کف زدن منع کرده میشود. بدرالدین العینی بر حرمت آنچه کسانی که مدّعی تصوّف هستند انجام میدهند، تصریح کرده است و از این کراهت، آنچه امام جماعات از آیهالکرسی و مانند آن بعد از نماز به جهر میخوانند استثناء کرده است و افضل (در اینجاها نیز) خفیه خواندن آن است. سپس گفت: که تکبیر را جهراً گفتن در غیر ایّام تشریق از سنّت نیست مگر اینکه در برابر دشمن یا که راهزن و دزد باشد.
*وَ أَنَّا نَقُولُ الْجَهْرُ بِالتَّكْبِيرِ بِدْعَةٌ إلا فِي زَمَانٍ مَخْصُوصٍ.[2]
و ما میگوییم که تکبیر جهری بدعت است مگر در زمانی مخصوص.
مواضع ورود جهر در شرع:
1) ایّام تشریق
2) اذان:
أنه إعلام للغائبين عن المسجد؛ فلهذا شرع فيه رفع الصوت، وسمي نداءً؛ فإن النداء هو الصوت الرفيع.
و لهذا المعنى قال النبي صلى الله عليه و سلم لعبد الله بن زيد: " قم فألقه على بلال؛ فإنه أندي صوتاً منك".[3]
اذان اعلام است برای غائبین؛ به همین خاطر بلند کردن صدا در آن مشروع شد و به همین خاطر به اذان نداء گفته شد؛ زیرا نداء یعنی بلند کردن صدا.
و به همین خاطر رسولالله ﷺ به عبدالله بن زید (رض) فرمود: بلند شو و به بلال بگو اذان گوید زیرا صدای وی از تو بلندتر است.
3) اقامه: مثل اذان است.
4) ملاقات دشمن و ترس از راهزن یا دزد.
5) قرائت قرآن: وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204).[4]
وقتی قرآن خوانده میشود پس گوش کنید و سکوت کنید، باشد که نجات یابید.
ولی دربارهی ذکر آمده است:
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآَصَالِ وَ لَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ (205).[5]
پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس، بىآنكه صداى خود بلند كنى، هر صبح و شام ياد كن و از غافلان مباش.
با توجه به آیهی قبلی، قرآن از آن استثناء شد.
آیا میدانید که اهل کتاب (نصاری و یهود و ...) چگونه گمراه شدهاند؟ آنها قول پیر یا استاد خود را گرفته و میگفتند که پیر ما گفت آخوند ما گفت یا عالم ما گفت و متأسفانه نمیگفتند که کتاب آسمانی ما گفت و نمیگفتند الله ﷻ گفت یا قول پیامبرشان را صادقانه نمیآوردند و با این کار رو به ضلالت و گمراهی رفتند و حالوروز ما نیز در این زمان کمتر از آنها نیست؛ زیرا قول پیر یا آخوندمان را بر قول الله ﷻ و پیامبرمان ﷺ ترجیح میدهیم و مانند یهود و نصاری روز به روز از قرآن و سنّت فاصله میگیریم.
جواب دلایل جهریون:
در مورد آیه: «فاذكروا الله كذكركم اباءكم او أشد ذكرا»:
«و قوله تعالى فاذكروا الله كذكركم اباءكم او أشد ذكرا» ليس فيه التشبيه فى الجهر بل فى إكثار الذكر ثم اجمع العلماء على ان الذكر سرا هو الأفضل و الجهر بالذكر بدعة الا فى مواضع مخصوصة مسّت الحاجة فيها الى الجهر به كالاذان و الاقامة و تكبيرات التشريق و تكبيرات الانتقال فى الصلاة للامام والتسبيح للمقتدى إذا ناب نائبة و التلبية فى الحج و نحو ذلك.[6]
1- در این آیه شریفه هیچ دلالتی بر تشبیه در جهر گفتن نیست بلکه منظور زیاد ذکر کردن است و بعد اینکه علماء بر افضلیت ذکر خفی اجماع دارند و جهر بالذکر بدعت است مگر در مواضعی مخصوص که بدان احتیاج باشد مانند اذان و اقامه و تکبیرات تشریق و تکبیرات انتقالات و تبسیح وقتی امام سهوی انجام دهد و تلبیه در حج و مانند آن.
2- این آیه که آورده است در مورد قرآن خواندن است و از رسولالله ﷺ و صحابهاش (رض) ثابت است و شرط آن نیز این است که یک نفر بخواند و بقیه بخوانند نه اینکه همخوانی کنند یا هر کس به جهر برای خودش بخواند و صحابه (رض) آنچنان مینشستند که انگار بر سرشان پرندهای نشسته باشد و با کمی تکان پر خواهد کشید.
متن کیفیت برخورد صحابه (رض) در مورد ذکر و قرآن:
و سئل الإمام أبو بكر الطُّرْطوشي رحمهالله: ما يقول سيدنا الفقيه في مذهب الصوفية؟ و أُعلِم حرس الله مدته أنه اجتمع جماعة من رجال، فيكثرون من ذكر الله تعالى و ذكر محمد صلى الله عليه وسلّم، ثم إنهم يوقعون بالقضيب على شيء من الأديم، ويقوم بعضهم يرقص و يتواجد حتى يقع مغشياً عليه و يحضرون شيئاً يأكلونه. هل الحضور معهم جایز أم لا؟ أفتونا مأجورين يرحمكم الله و هذا القول الذي يذكرونه:
يا شيخُ كُفَّ عن الذُّنوبْ * قبلَ التَّفرُّق و الزَّلَلْ * و اعْمَلْ لنفسكَ صالحاً * ما دام ينفعك العَمل ْ* أمّا الشبابُ فقد مَضَى * و مَشيبُ رأسكَ قد نَزلْ؛ و في مثل هذا ونحوه.
از امام ابوبكر طرطوشي (رح) سؤال شد كه:
در مذهب تصوّف چه نظري دارند؟ توضيح عمل آنها اينكه: جماعتي از مردان جمع میشوند و ذكر الله ﷻ را بسيار گويند و رسولاللهﷺ را زياد ذكر كنند و شروع به خواندن شعر میکنند و بعضي از آنها به رقص درمیآیند و تواجد میکنند و براي خوردن هم چيزهايي میآورند. به ما بگوييد كه حاضر شدن پيش آنها جایز است يا كه خير؟ و اين جملات را به زبان میآورند:
اي شيخ ما، از ما، گناهانمان را بردار * قبل از جدا شدن و ليز خوردنمان * براي خود كار خير انجام ده * مادامیکه عمل تو را نفع میدهد * اما جواني رفت * و پيري در سرت ظاهر شد (موهايت رو به سفيدي گذاشت)؛ و حرفهایی از اين قبيل.
الجواب: يرحمك الله مذهب الصوفية بطالة وجهالة وضلالة و ما الإسلام إلا كتاب الله وسنة رسوله، وأما الرقص والتواجد فأول من أحدثه أصحاب السامريّ، لما اتخذ لهم عجلاً جسداً له خُوار قاموا يرقصون حواليه ويتواجدون؛ فهو دين الكفار وعبّاد العجل؛ و أما القضيب فأول من اتخذه الزنادقة ليشغلوا به المسلمين عن كتاب الله تعالى؛ وإنما كان يجلس النبي صلى الله عليه و سلّم مع أصحابه كأنما على رؤوسهم الطير من الوقار (این حدیث را در این منابع می توانید ببینید: مسند امام احمد ج5ص350- سنن ابی داوود ج10ص334- شرح الوقایه کتاب الکراهیه)؛ فينبغي للسلطان و نوابه أن يمنعهم من الحضور في المساجد و غيرها؛ و لا يحلّ لأحد يؤمن بالله و اليوم الآخر أن يَحضُر معهم و لا يعينهم على باطلهم؛ هذا مذهب مالك و أبي حنيفة والشافعي و أحمد بن حنبل و غيرهم من أئمة المسلمين و بالله التوفيق.[7]
جواب: مذهب صوفيه (با اين صفات) باطل و ناداني و گمراهي است؛ و اسلام چيزي نيست جز قرآن و سنّت رسولالله ﷺ؛ و اما رقص و تواجد كه گفتيد، اوّلين كساني كه آن را انجام دادند اصحاب سامري بودند. وقتیکه سامري مجسمهی گوسالهای را براي آنها درست كرد (براي عبادت آن گوساله) از آن گوساله صدايي شنيده شد. در اين هنگام آنها دور آن گوساله به رقص و پایکوبی و تواجد پرداختند. پس آن دين كفّار است و دين عبادتکنندگان گوساله (نه دين اسلام) و اما قضيب (شعر خواندن و مثنوي خواندن) كه گفتيد، پس اوّلين بار آن را زنادقه (كفار) پيدا كردند و به وجود آوردند تا با اين كار مسلمانان را از كتاب الله (قرآن) بازدارند و مشغول دارند؛ و صفت رسولاللهﷺ و اصحابش (رض) در هنگام استماع (گوش دادن به) قرآن اینگونه بود كه انگار بر سر آنها پرندهای نشسته است (پرنده اگر بر جايي بنشيند اگر آن مكان از خود حركتي انجام دهد پرواز میکند و میرود ولی اگر آنجا از خود حرکتی ندهد در آنجا میایستد پس آنها طوري مینشستهاند كه انگار چيزي جماد هستند) از وقار. پس بر سلطان و نايبانش شايسته است كه آنها را از حضور در مساجد و غير آن منع كنند؛ و بر كسي كه به الله ﷻ و آخرت ايمان دارد نشستن با آنها حلال نيست و نبايد بر باطل آنها را ياري كرد. اين است مذهب ابوحنيفه (رض) و مالك (رض) و شافعي (رض) و احمد حنبل (رض) و غير آنها از امامان دين. الله ﷻ توفيق دهد.
این متن در این تفاسیر نیز آمده است: (تفسیر اضواء البیان سورهی طه ذیل آیهی 80 - تفسير حقّي (روح البيان) سورهی اعراف ذیل آيه147و 148).
در مورد آیه «ثم انی دعوتهم جهارا»:
جواب آیه «ثم انی دعوتهم جهارا» در این آیه «مدعوا» یعنی خوانده شدگان قوم کافر حضرت نوح (ع) است و تبلیغ دین است و این جزو موارد جهر است و به بحث ذکر و تسبیح جهر و خفیه مربوط نمیشود پس هر گردی گردو نیست. نکند نویسنده این آیه را که در مورد دعوت کفار است، خواندن کفار را نیز عبادت میداند (نعوذبالله).
در مورد آیه «لاوّاه حليم»:
«لاوّاه حليم»: برای «اواه» چندین معنی ذکر شده است و در اصول فقه داریم که میگوید «و اذا وجد الاحتمال بطل الاستدلال»: هرگاه احتمال معانی مختلف وجود داشته باشد پس استدلال بدان برای یک معنی بخصوص باطل است:
اما معانی ذکر شده برای «اوَّاه»: مؤمن، موقن، کثیر الدعاء، رحیم، کثیر الذکر، کسی که از گناه خود نالان است؛ و بغوی گوید هر جا در قرآن «اوَّاه» بیاید یعنی خاشع و متضرع یعنی تضرع یعنی التماس کردن و اصرار بر دعا کردن را معنی میدهد. (تفسیر مظهری).
در مورد آیه «لا تُخافِتْ بِها»:
جواب آیه «لا تُخافِتْ بِها»: این آیه نیز ربطی به موضوع ذکر جهر ندارد بلکه در مورد نماز است که بعضی از نمازها را جهری خوانده شود و بعض دیگر را خفیه:
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّامَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا[8]
صدايت را به نماز بلند مكن و نيز صدايت را بدان آهسته مكن و ميان اين دوراهی برگزين؛ یعنی موضوع آیه نماز است.
6- در مورد حدیث ابن عباس که انصراف رسولالله ﷺ از نماز را با تکبیر ایشان متوجه میشده است مخصوص اوایل اسلام است و اینکه علمای احناف و مجتهدینش این حدیث را مخصوص آموزش نماز دانستهاند.
زیرا: وَ رُوِيَ من حَدِيث هِشَام عَن قَتَادَة عَن الْحسن عَن قيس بن عباد: كَانَ الصَّحَابَة يكْرهُونَ رفع الصَّوْت عِنْد الذّكر، وَ عند الْقِتَال، وَ عند الْجَنَائِز.
وَقَالَ سعيد بن الْمسيب: ثَلَاث مِمَّا أحدث النَّاس: رفع الصَّوْت عِنْد الدُّعَاء، وَ رفع الْأَيْدِي و اختصار السُّجُود، وَ رَأى مُجَاهِد رجلا يرفع صَوته بِالدُّعَاءِ فَحَصَبه.[9]
و مخالف است با حدیث «خير الدعاء الخفی».[10]
در مورد «و اِن ذَكَرَنى فِى مَلأ ذَكَرته فى ملأ خير منهم»:
«ذَكَرَنى» مفرد است نه جمع پس دلالت بر جواز جهر دستهجمعی ندارد و برای معارض نشدن با احادیث نهی از جهر باید بر ذکر مخصوص به جهر مانند اذان و اقامه حمل شود.
و دیگر اینکه همچنان که قبلاً گذشت اجماع صحابه (رض) بر عدم جهر در مواقعی غیر از موارد مخصوص شده است.
[1]- البحر الرّائق ج2ص170
[2]- اصول فخرالاسلام باب الامر - كشف الاسرار شرح اصول البزدوی ج1ص143
[3]- فتح الباری شرح صحیح البخاری ج5ص177
[4]- سوره اعراف آیه 204
[5]- سوره اعراف آیه 205
[6]- التفسير المظهري المؤلف: المظهري، محمد ثناء الله المحقق: غلام نبي التونسي الناشر: مكتبة الرشدية – الباكستان الطبعة: 1412 هـ) ج3ص361
[7]- تفسیر قرطبی سورهی طه ذیل آیهی 90
[8]- سوره الاسراء آیه 110
[9]- عمدة القاري شرح صحيح البخاري المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى (المتوفى: 855هـ) الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت
[10]- اعلاء السنن ج 2ص254