نام : کتاب اسلام المسلم باسلام محمد خاتم الانبیاء - جلد 5
نویسنده : دکتر عبدالصدیق آخوند کشمیری
شناسه : 5

كِتَابُ الإقْرار (اقرار و اعتراف نمودن بر علیه خود)

كِتَابُ الإقْرار
 مسئله 1 ◄ تعریف اقرار: خبر دادن از وجود حق بر گردن خودش به نفع کسی دیگر.
 مسئله 2 ◄ حکم اقرار: با اقرار کردن آنچه از حق که به آن اقرار شده است آشکار می‌شود و به وجود آوردن آن حق و انشاء آن نیست؛ یعنی قبلاً بوده و اقرار آن را آشکار کرده است و اثبات کردن یک شیء از نو نیست.
 مسئله 3 ◄ اگر اقرار کند که بر ذمه (گردن) وی خمری برای یک مسلمان ثابت است، این اقرار صحیح است.
دلیل:
زیرا اقرار امری است که در گذشته صورت گرفته است و الّا اگر برای تملیک خمر برای مسلمان می‌بود درست نبود زیرا خمر ازجمله‌ی اشیائی است که مسلمان آن را مالک نمی‌شود. (مجمع الانهر ج2ص289)
 مسئله 4 ◄ اگر از روی اکراه به طلاق یا عتاق اقرار کند درست نیست و طلاق یا عتاق واقع نمی‌شود.
دلیل:
زیرا دلیل بر دروغ بودن در این حال ثابت است؛ زیرا این امر اقرار به کاری می¬باشد که در گذشته بوده است و وقتی به‌زور از وی اقرار گرفته شود معلوم است که کاری را که انجام نداده است گفته است. (مجمع الانهر ج2ص289)
 مسئله 5 ◄ اگر یک فرد بالغ و عاقل به حقی اقرار کند، هرچند آن حق مجهول باشد، اقرار وی درست است و بر وی لازم است که آن حق را بیان کند؛ اگر حق اقرار شده دارای قیمت باشد، اگر مقرٌله (کسی که به نفع وی اقرار شده) بیش از آن را ادعاء کند، قول مقر (اقرار کننده) همراه با قسم وی قبول است.
دلیل:
صحیح بودن اقرار به شیء مجهول برای این است که امکان دارد شیئی را هلاک کرده باشد که قیمت و ارزشش را نمی‌داند و یا جراحتی وارد کرده باشد که تاوان آن را نداند.
و از وی خواسته می‌شود آن را بیان کند؛ زیرا با اقرار شیء بر وی لازم شده است و مجهول بودن آن از طرف خود شخص بوده است و خودش نیز باید بابیان کردن از زیر دین آن بیرون بیاید و اگر خودش بیان نکند قاضی وی را مجبور به بیان نماید. (الهدایه ج3ص178)
 مسئله 6 ◄ اگر بگوید «بر من به نفع فلانی مالی ثابت است»، در این صورت به کمتر از یک‌درهم تصدیق کرده نشود.
دلیل:
زیرا در عرف به کمتر از یک‌درهم مال گفته نمی‌شود. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص129)
 مسئله 7 ◄ اگر بگوید «بر من به نفع فلانی مالی عظیم از طلا و نقره ثابت است»، در این صورت کمتر از مال نصاب را تصدیق کرده نمی‌شود.
یعنی اگر در بیان مال عظیم مقداری را بگوید که کمتر از نصاب باشد، بیان وی قبول نیست.
دلیل:
زیرا در عرف و شرع این مقدار از مال تعظیم شده است و دارای ارزش است؛ یعنی عرف هم آن را عظیم می‌داند و شرع نیز عظیم می‌داند و شرع با رسیدن به این مقدار از اموال حکم به زکات و یا حرام بودن اخذ زکات می¬نماید و این عظیم بودن این مقدار را می‌رساند. (بدائع الصنائع ج7ص220)
اصح اقوال امام اعظم (رض) بر این است که در این مسئله باید فقر و غنای شخص مقر (اقرار کننده) را در نظر گرفته شود؛ زیرا مال کم در نزد فقیر عظیم است و نزد غنی ناچیز محسوب می‌شود و همچنین در شرع در مورد وجوب زکات دویست درهم مال عظیم است و در مورد وجوب بریدن دست دزد و وجوب مِهر، ده درهم مال عظیم است، پس خود مقر باید بنا به حالش در فقر و غناء تفسیر کند. (المبسوط للسرخسی ج18ص98)
 مسئله 8 ◄ اگر بگوید «بر من به نفع فلانی مالی عظیم از شتر ثابت است»، در این صورت کمتر از بیست‌وپنج نفر شتر تصدیق کرده نمی‌شود.
دلیل:
زیرا این کمترین نصابی است که از جنس خود آن نصاب زکات واجب می‌شود. (فتح باب العنایه ج5ص432)
 مسئله 9 ◄ اگر شخصی اقرار کند که بر عهده¬ی وی مالی عظیم ثابت است، به کمتر از نصاب در اشیاء غیر مال زکات تصدیق کرده نشود.
دلیل:
زیرا نصاب مال عظیم است و ازاین‌جهت است که شرع صاحب این مال را غنی محسوب می‌کند. (درر الحکام ج2ص359)
 مسئله 10 ◄ اگر اقرار کند که «دراهم» بر وی ثابت است یعنی صیغه جمع ذکر کند، به کمتر از سه تصدیق نشود.
دلیل:
زیرا کمترین حد جمع سه است. (درر الحکام ج2ص359)
 مسئله 11 ◄ اگر «دراهم کثیره (بسیار)» گوید، به کمتر از ده درهم تصدیق نشود.
دلیل:
زیرا کمترین حد جمع کثرت، ده می‌باشد. (شرح الوقایه ج8ص250)
جمع کثرت: جمعی که بیش از ده باشد.
 مسئله 12 ◄ اگر فلان (کذا) درهم گوید یعنی کلمه فلان را با درهم ذکر کند، کمتر از یک‌درهم تصدیق نشود.
دلیل:
زیرا این تفسیر درهم مجهول (در تعداد) است. (الهدایه ج3ص179)
 مسئله 13 ◄ و اگر دو بار «فلان فلان» گوید، به کمتر از یازده درهم تصدیق نشود.
دلیل:
زیرا هر فلان عبارت از یک عدد می‌باشد؛ یعنی وقتی گفت «کذا کذا» بین آن دو حرف عطف نیز ذکر نشده است پس باید عددی را بگوید که بینشان حرف عطف نیاید و باید دو عدد باشد تا هر عدد تفسیر یک فلان (کذا) باشد و کمترین حد آن در عربی احد عشر (یازده) می‌باشد. (الهدایه ج3ص179)
 مسئله 14 ◄ اگر «فلان و فلان» درهم گوید به کمتر از بیست‌ویک تصدیق نشود.
دلیل:
زیرا هر فلان (کذا) عبارت از عددی است که باید بیان شود و حرف عطف ذکرشده است، پس باید دو عدد بگوید که بین آن‌ها حرف عطف (واو) نیز باشد و کمترین حد آن در عربی (احد و عشرون) بیست‌ویک می‌باشد. (الهدایه ج3ص179)
 مسئله 15 ◄ اگر فلان را سه بار بدون ذکر «واو» بین آن‌ها ذکر کند، به کمتر از «یازده» تصدیق نشود و اگر با ذکر «واو» بین آن‌ها بگوید، به کمتر از «صد و بیست‌ویک» تصدیق نشود و اگر همراه واو چهار بار فلان بگوید «هزار و صد و بیست‌ویک» خواهد بود.
دلیل:
زیرا عدد بدون عطف سه بار نمی‌آید پس همان یازده حداقل آن است ولی اگر واو بیاورد پس کمترین حدّش در عربی «مأة واحد و عشرون (صد و بیست‌ویک)» است. (الهدایه ج3ص179)
 مسئله 16 ◄ گفتن کلمه «عَلَیَّ (بر من)» و «قِبَلی (از طرف من)» اقرار به بدهی داشتن است.
دلیل:
زیرا کلمه‌ی «عَلَیَّ (بر من)» کلمه‌ی ایجاب و واجب کردن است و «قِبَلی» نشانه وجود ضمان بر وی است. (الهدایه ج3ص179)
 مسئله 17 ◄ اگر بعد از گفتن این کلمه بلافاصله بگوید «آن در دستم ودیعت است» قبول کرده می‌شود و اگر بافاصله بگوید، ودیعت بودنش را تصدیق نشود.
دلیل:
زیرا معنی ودیعت بودن از طریق مجاز احتمال دارد، پس بدون فاصله قبول کرده شود و منظورش از ضمان و «بر من بودن» همان نگهداری و حفظش بر من بودن تفسیر کرده می‌شود. (الهدایه ج3ص179)
موصول (متصل) باشد قبول و مفصول (منفصل) باشد مردود است، همچنان که در بحث استثناء چنین است. (البنایه ج9ص438) یعنی اگر کسی اقرار به شیئی کند و از آن مقداری را استثناء کند، اگر این استثناء بلافاصله بعد از اقرار باشد قبول است و الّا مردود است.
 مسئله 18 ◄ اگر کلمه «عندی (نزد من)» و «معی (همراه من)» و یا مانند این کلمات را بگوید، اقرار به امانت است.
دلیل:
زیرا این کلمات اقرار بر این است که شیء در دست وی می‌باشد و در دستش بودن دو نوع است؛ یکی بدهی و دیگری امانت و امانت کمترین این دو است. (البنایه ج9ص438)
 مسئله 19 ◄ اگر شخصی ادّعا کند که هزار تومان از تو طلب دارم و مدعی علیه بگوید: «آن را وزن کن» (درهم و دینار به وزن معامله می‌شود)، این سخن وی اقرار به وجود هزار بر وی می‌باشد.
دلیل:
زیرا با گفتن «وزن کن»، منظورش هزارِ ادعا شده است که باید وزن شود و انسان درصورتی‌که بدهی نداشته باشد، به مدعی نمی¬گوید که آن را وزن کن. (بدائع الصنائع ج7ص208)
 مسئله 20 ◄ همچنین اگر به این مدعی بگوید: «من آن را پرداخت کرده بودم» و یا سخنی مانند این بگوید، اقرار به بدهی می‌باشد.
دلیل:
زیرا با گفتن اینکه «پرداخت‌نموده‌ام» معلوم می‌شود، بدهی داشته است پس داشتن بدهی با این قول ثابت می‌شود و برای اثبات پرداخت وی باید شاهد بیاورد و این خود دعوایی دیگر است. (بدائع الصنائع ج7ص208)
 مسئله 21 ◄ اگر بگوید: «مئة و درهم (صد و درهم)» یا «مئة و ثلاث اثواب (صد و سه جامه‌ها)»، پس جنس اقرار شده در اولی درهم و در دومی جامه خواهد بود.
 مسئله 22 ◄ ولی اگر بگوید: «مئة و ثوب (صد و جامه)» و یا بگوید: «مئة و ثوبان (صد و دو جامه)» در این صورت مقر باید جنس صد را مشخص کند که چه می‌باشد.
زیرا در هر کلمه‌ای که استعمالش بین مردم زیاد باشد برای تکرار نکردن آن به‌یک‌بار گفتن بسنده کرده می‌شود مانند درهم که استعمالش زیاد است پس در مورد «مئة و درهم (صد و درهم)» همین قضیه ثابت است و صد را هم در منظور، درهم گرفته می‌شود و در مورد «مئة و ثلاث اثواب (صد و سه جامه‌ها)» ازآنجاکه بین ثلاث و ثوب حرف عطف ذکر نشده است پس همه‌ی عدد یک جنس گرفته می‌شود ولی در مورد مسئله‌ی بعدی یعنی «مئة و ثوب (صد و جامه)» و «مئة و ثوبان (صد و دو جامه)» حرف عطف ذکرشده است و جامه زیاد استعمال نمی‌شود پس منظور از صد را مقر بیان کند و از جنس جامه نمی‌باشد. (فتح باب العنایه ج5ص434)
 مسئله 23 ◄ اگر به مرکبی در اصطبلی اقرار کند، فقط اقرار به مرکب ثابت می‌شود.
دلیل:
زیرا در عرف و عادت مردم، اسب را با اصطبلش غصب نمی‌کنند و غصب در زمین ثابت نیست. (بدائع الصنائع ج7 ص221)
 مسئله 24 ◄ اگر به شمشیری اقرار کند، اقرار به غلاف آن و دوال (بند) شمشیر نیز ثابت می‌شود.
دلیل:
زیرا شمشیر که گفته می‌شود همه‌ی این اشیاء را منظور کرده می‌شود. (فتح باب العنایه ج5ص434)
 مسئله 25 ◄ اقرار به اینکه «جنین در شکم کنیز یا شکم حیوان متعلق به فلانی است» نیز درست است.
دلیل:
زیرا این امر ممکن است؛ مثلاً ممکن است که برای کسی وصیت کرده باشد. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص132)
 مسئله 26 ◄ اقرار یک‌چیز برای جنین نیز صحیح است؛ اگر در این اقرار سببی درست برای آن اقرار ذکر کند.
یعنی اگر بگوید «این مال متعلق به بچه در شکم فلانی است»، اگر سبب تعلق آن را به بچه بیان کند مثلاً بگوید «به وی ارث رسیده است» و یا «به وی وصیت شده است»، اقرار صحیح است.
دلیل:
زیرا در صورت بیان سبب صحیح، این امر ممکن می‌گردد که چنین باشد پس قول وی تصدیق کرده می‌شود. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص132)
 مسئله 27 ◄ و در این صورت اگر این بچه در مدتی کمتر از نصف سال از وقت اقرار به دنیا بیاید، آنچه اقرار شده است به وی می‌رسد.
دلیل:
زیرا با تولد در این مدت یقیناً معلوم می‌شود که وی در شکم مادرش بوده است. (فتح باب العنایه ج5ص437)
 مسئله 28 ◄ اگر کسی به شیئی به‌شرط خیار اقرار کند، اقرار صحیح است و شرطش باطل.
خیار شرط: یعنی تا سه روز اختیار داشتن برای برگشت از اقرار.
دلیل:
زیرا اقرار وی ثابت‌شده است و در اقرار به‌حقوق بندگان حق رجوع نیست. (بدائع الصنائع ج7ص209)
 مسئله 29 ◄ اگر به مبلغی پول اقرار کند و از آن مقداری از شیء کیلی یا وزنی را استثناء کند، اقرار و استثناء به قیمت درست است.
دلیل:
زیرا اشیائی که مقدار داده می‌شوند ازلحاظ معنایی از یک جنس هستند هرچند که در صورت باهم فرق دارند پس استثناء آن‌ها از یکدیگر صحیح است. (درر الحکام ج2ص364) یعنی هرچند بعضی از اشیاء مقدارش با پیاله دانسته می‌شود و بعضی دیگر با وزن و بعضی دیگر با عدد ولی در معنا از یک جنس هستند که با قیمت‌گذاری بر هرکدام، می‌توان واحد استاندارد تعیین نمود.
کسی می‌گوید که بر من برای فلانی فلان مبلغ پول است به‌غیراز یک‌تن گندم، پس اقرار به فلان مبلغ درست است و بر وی لازم می‌شود و همچنین استثناء یک‌تن گندم نیز درست و قیمت گندم از فلان مبلغ کم کرده می‌شود.
 مسئله 30 ◄ اگر به یک شیئی اقرار کند و توابع آن شیء را استثناء کند، اقرار صحیح ولی استثناء درست نیست.
مانند اینکه بگوید «این دار برای فلانی است به‌غیراز بنای آن» و یا بگوید «این انگشتر برای فلانی است به‌غیراز نگین آن» و یا بگوید «این باغ برای فلانی است به‌غیراز نخل آن» در این صور اقرار صحیح است ولی استثناء آن نادرست است.
دلیل:
زیرا از لحاظ معنایی مثلاً بنا در دار داخل است؛ زیرا دار مجموعه‌ی بنا و عرصه گفته می‌شود. (الهدایه ج3ص182)
 مسئله 31 ◄ بدهی مانده از زمان سلامتی شخص و بدهی زمان مرض الموت وی که سببش در زمان مرض واقع‌شده و بدون اقرار نیز دانسته شود باهم برابر هستند.
یعنی وقتی بمیرد بدهی زمان سلامت و مریضی در ادا یکسان محسوب می‌شود.
دلیل:
زیرا بدهی که سببش مشخص باشد از تهمت مبرّا خواهد بود پس با بدهی زمان سلامت برابر است. (مجمع الانهر ج2ص302)
 مسئله 32 ◄ اگر در مرض الموت اقرار به بدهی کند، بدون بیان سبب بدهی، ، در این صورت این بدهی در رتبه پرداخت بعد از دو بدهی مذکور در مسئله‌ی قبل قرار دارد.
دلیل:
زیرا حق طلبکارانی که در وقت سلامتی این شخص طلبکار شده¬اند اول از بقیه در اموال این شخص تعلق‌گرفته است؛ زیرا با مریض شدن از کسب اموالی دیگر عاجز شده است پس بدین‌وسیله اموال وی به نفع طلبکاران زمان صحت، محجور (نگه‌داشته) شده است. (مجمع الانهر ج2ص302)
 مسئله 33 ◄ بدهی‌های شخص بر ارث مقدم است یعنی اول بدهی داده شود هرچند که بدهی کل اموال میت را شامل شود و بعد اگر مالی باقی ماند، ارث تقسیم می‌شود.
دلیل:
زیرا ابن عمر (رض) گفته‌اند: اگر مریض به بدهی، برای شخصی غیر از وارث اقرار کند، جایز است هرچند کل اموال وی را شامل شود. (البنایه ج9ص471)
 مسئله 34 ◄ تخصیص دادن طلبکاری از بین طلبکاران برای دادن طلب وی درست نیست.
یعنی مریض نمی‌تواند بگوید «از بین طلبکاران من، اول طلب فلانی را بدهید»، بلکه همه برابر هستند.
دلیل:
زیرا در این کار ابطال حق دیگر طلبکاران است. (مجمع الانهر ج2ص302)
 مسئله 35 ◄ کسی که در مرض الموت قرار دارد نمی‌تواند چیزی را برای وارث خود اقرار کند مگر اینکه بقیه وارثان وی را تصدیق کنند که در صورت تصدیق بقیه درست است.
دلیل:
رسول‌الله ﷺ: همانا الله ﷻ حق هر صاحب حقی را از میراث داده است پس نه وصیت برای وارث باشد و نه اقرار به دین برای وی. (شرح مشکل الاثار ج9ص263)
 مسئله 36 ◄اگر برای کسی شیئی اقرار کند و بگوید این کالا برای فلانی است و بعدازاین اقرار ادعا کند که این فلانی پسرم است، در این صورت اقرار وی باطل می‌شود.
 مسئله 37 ◄ اگر برای زنی شیئی اقرار کند و بگوید این کالا برای فلان زن است و بعدازاین اقرار آن زن را نکاح کند، اقرار باطل نمی‌شود.
دلیل:
 در ادعای فرزندی زمان ثبوت نسب به قبل از اقرار برمی‌گردد پس وی متهم است که برای رساندن مال به وی اول اقرار و بعد ادعا کرده است ولی در نکاح نسبت بعد از اقرار حاصل‌شده است. (درر الحکام ج2ص367)
 مسئله 38 ◄ اگر مردی بگوید فلانی فرزند من است و از لحاظ اختلاف سنی امکان ولادت فرزندی به سن وی باشد و نسب آن شخص از کسی دیگر ثابت نباشد و آن شخص نیز مقر (اقرار کننده) را تصدیق کند، در این صورت نسب وی از آن مقر ثابت می‌شود و فرزند وی محسوب می‌شود.
دلیل:
زیرا نسب چیزی است که بر خود شخص اقرار کننده لازم می‌شود پس اقرار برعلیه خود درست است و دیگر اینکه گفته می‌شود که باید اختلاف سنی که امکان ولادت بین آن‌ها باشد برای این است که باعث تکذیب خودش نشود و اینکه نسب معروف نداشته باشد برای این است که اگر نسبش ثابت باشد از دیگری نخواهد بود. (الهدایه ج3ص188)
 مسئله 39 ◄ اگر زنی اقرار به ولادت فرزند کند، در این صورت برای ثابت شدن نسب تصدیق شوهر شرط است و یا اینکه یک قابله (ماما) به ولادت فرزند از وی شهادت دهد.
دلیل:
تصدیق زوج شرط است زیرا با ادعای فرزند نسب این کودک به زوج نیز می‌رسد پس تصدیق وی شرط است و یا اینکه این ادعا را با شاهد اثبات کند. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص138)
 مسئله 40 ◄ اگر به نسبتی غیر از نسبت فرزندی اقرار کند، این اقرار درست نیست و ثابت نمی‌شود ولی اگر مورث (میّت) وارث دیگری نداشته باشد ارث می‌برد.
دلیل:
زیرا در این نوع اقرارها تحمیل نسب بر شخصی غیر از خود است؛ یعنی وقتی می‌گوید این برادرم است پس نسب وی را بر پدر تحمیل کرده است و کسی نمی‌تواند بر کسی دیگر نسب تحمیل کند ولی اگر وارثی دیگر نداشته باشد، ازآنجاکه این امر اقرار به مال است، پس این اقرار درست است. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص138)
 مسئله 41 ◄ اگر اقرار کند که فلانی برادرش است درحالی‌که پدرش مرده است، پس آن فلانی با اقرار کننده در ارث شریک می‌شود ولی نسب فلانی ثابت نمی‌شود.
دلیل:
زیرا این اقرار در حکم اقرار به نصف میراث برای وی است. (الاختیار لتعلیل المختار ج2ص138)
 مسئله 42 ◄ اگر میت را دو پسر باشد و میت از کسی طلبی داشته باشد و یکی از آن پسران اقرار کند که پدرشان نصف طلب خود را گرفته است پس در این صورت مقر (اقرار کننده) را چیزی از آن نمی¬رسد و نصف طلب باقی‌مانده به پسر دیگر میّت می‌رسد.
دلیل:
زیرا اقرار بر ستاندن میت حق خود را به‌مثابه¬ی اقرار بر بدهی داشتن میت است. (فتح باب العنایه ج5ص443)