جایگاه رقص و سماع در اسلام:
*وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (35). (سوره انفال آیه 35)
و نیست نماز ایشان نزد خانه ی الله ﷻ مگر صفیر زدن و دست به دست زدن (طریقه ی کفّار این بود که در وقت نماز به عوض آنکه نماز بخوانند، سوت می زدند و دست می زدند و به طور لهو ولعب حرکت می کردند) پس روز قیامت به ایشان گفته می شود: بچشید عذاب را به کیفر کفرتان.*
رقص و به اصطلاح متصوّفه جذب که این دو در معنی با هم فرق دارند و معنی جذب یعنی کشش قلبی از طرف الله ﷻ ، بنده را، بدون آن که او (بنده) بفهمد است، پیشه و سند گروههایی شده که خود را اهل تصوّف می دانند و با این ادعاء و همچنین گروهی با تکیه بر خوشنامی پدران و اساتیدشان و سادگی مردم ما، دین را به سخره گرفته اند و دین را به هوایج و نفس خود فروخته اند؛ همان گونه که الله ﷻ می گوید:
*وَلا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلا (41). (سوره بقره آیه 41)
و آيات مرا به بهاى اندك مفروشيد.*
این اعمال برای اوّلین بار از سوی اصحاب سامری که در زمان حضرت موسی (ع) به جای الله ﷻ گوساله را پرستش کردند، صادر شده و با گفتن (هَ هو) و سر و صدا به رقص بر دور گوساله ي ساخت دست سامري در می آمدند.
*وسئل الإمام أبو بكر الطُّرْطوشي رحمه الله: ما يقول سيدنا الفقيه في مذهب الصوفية؟ وأُعلِم حرس الله مدته أنه اجتمع جماعة من رجال، فيكثرون من ذكر الله تعالى، وذكر محمد صلى الله عليه وسلّم، ثم إنهم يوقعون بالقضيب على شيء من الأديم، ويقوم بعضهم يرقص ويتواجد حتى يقع مغشياً عليه، ويحضرون شيئاً يأكلونه. هل الحضور معهم جائز أم لا؟ أفتونا مأجورين يرحمكم الله، وهذا القول الذي يذكرونه:
يا شيخُ كُفَّ عن الذُّنوبْ * قبلَ التَّفرُّق والزَّلَلْ * واعْمَلْ لنفسكَ صالحاً * ما دام ينفعك العَمل ْ* أمّا الشبابُ فقد مَضَى * ومَشيبُ رأسكَ قد نَزلْ. وفي مثل هذا ونحوه.
از امام ابوبكر طرطوشي سؤال شدكه:
در مذهب تصوّف چه نظري دارند؟ توضيح عمل آنها اينكه: جماعتي از مردان جمع مي شوند و ذكر الله ﷻ را بسيار گويند و رسول اللهﷺ را زياد ذكر كنند و شروع به خواندن شعر مي كنند و بعضي از آنها به رقص در مي آيند و تواجد مي كنند و براي خوردن هم چيزهايي مي آورند. به ما بگوييد كه حاضر شدن پيش آنها جائز است يا كه خير؟
و اين جملات را به زبان مي آورند:
اي شيخ ما، از ما، گناهانمان را بردار*قبل از جدا شدن و ليز خوردنمان* براي خود كار خير انجام ده* مادامي كه عمل تو را نفع مي دهد* اما جواني رفت* و پيري در سرت ظاهر شد(موهايت رو به سفيدي گذاشت). و حرفهايي از اين قبيل.
الجواب: يرحمك الله مذهب الصوفية بطالة وجهالة وضلالة، و ما الإسلام إلا كتاب الله وسنة رسوله، وأما الرقص والتواجد فأول من أحدثه أصحاب السامريّ، لما اتخذ لهم عجلاً جسداً له خُوار قاموا يرقصون حواليه ويتواجدون؛ فهو دين الكفار وعبّاد العجل؛ وأما القضيب فأول من اتخذه الزنادقة ليشغلوا به المسلمين عن كتاب الله تعالى؛ وإنما كان يجلس النبي صلى الله عليه وسلّم مع أصحابه كأنما على رؤوسهم الطير من الوقار (این حدیث را در این منابع می توانید ببینید: مسند امام احمد ج5ص350- سنن ابی داوود ج10ص334- شرح الوقایه کتاب الکراهیه)؛ فينبغي للسلطان ونوابه أن يمنعهم من الحضور في المساجد وغيرها؛ ولا يحلّ لأحد يؤمن بالله واليوم الآخر أن يَحضُر معهم، ولا يعينهم على باطلهم؛ هذا مذهب مالك وأبي حنيفة والشافعي وأحمد بن حنبل وغيرهم من أئمة المسلمين وبالله التوفيق. (تفسیر قرطبی سوره ی طه ذیل آیه ی 90)
جواب: مذهب صوفيه (با اين صفات) باطل و ناداني و گمراهي است. و اسلام چيزي نيست جز قرآن و سنّت رسول الله ﷺ. و اما رقص و تواجد كه گفتيد، اوّلين كساني كه آن را انجام دادند اصحاب سامري بودند. وقتي كه سامري مجسمه ی گوساله اي را براي آنها درست كرد (براي عبادت آن گوساله) از آن گوساله صدايي شنيده شد. در اين هنگام آنها دور آن گوساله به رقص و پايكوبي و تواجد پرداختند. پس آن دين كفّار است و دين عبادت كنندگان گوساله (نه دين اسلام) و اما قضيب (شعر خواندن و مثنوي خواندن) كه گفتيد، پس اوّلين بار آن را زنادقه (كفار) پيدا كردند و بوجود آوردند تا با اين كار مسلمانان را از كتاب الله (قرآن) باز دارند و مشغول دارند. و صفت رسول اللهﷺ و اصحابش (رض) در هنگام استماع (گوش دادن به) قرآن اين گونه بود كه انگار بر سر آنها پرنده اي نشسته است (پرنده اگر بر جايي بنشيند اگر آن مكان از خود حركتي انجام دهد پرواز مي كند و مي رود ولی اگر آنجا از خود حرکتی ندهد در آنجا می ایستد پس آنها طوري مي نشسته اند كه انگار چيزي جماد هستند) از وقار. پس بر سلطان و نايبانش شايسته است كه آنها را از حضور در مساجد و غير آن منع كنند. و بر كسي كه به الله ﷻ و آخرت ايمان دارد نشستن با آنها حلال نيست و نبايد بر باطل آنها را ياري كرد. اين است مذهب ابوحنيفه (رض) و مالك (رض) و شافعي (رض) و احمد حنبل (رض) و غير آنها ازامامان دين. الله ﷻ توفيق دهد.
این متن در این تفاسیر نیز آمده است: (تفسیر اضواء البیان سوره ی طه ذیل آیه ی 80 - تفسير حقّي (روح البيان) سوره ی اعراف ذیل آيه147و 148).*
ولقد سئل أنس بن مالك عن القوم، يستمعون القرآن فيصعقون قال: أولئك الخوارج. (الإبانة الكبرى (ابن بطه) باب ذکر العرش و الایمان)
از انس بن مالك (رض) از كساني كه وقتي قرآن مي شنوند بيهوش مي شوند، سؤال شد؛ وي جواب دادند: آنان خوارج هستند.*
*وسئل ابن سيرين عن الذي يسمع القرآن فيصعق فقال: ميعاد ما بيننا أن يجلس على حائط ويقرأ عليه القرآن من أوله إلى آخره، فإن سقط فهو كما يقول. (الإبانة الكبرى (ابن بطه) باب ذکر العرش و الایمان)
از ابن سیرین (رض) در باره ی کسانی که هنگام شنیدن قرآن می اُفتند پرسیده شد پس گفت: وعده ی ما و ايشان اين است كه بر ديواري بنشيند و قرآن را از اوّل تا آخر خوانده شود؛ اگر افتاد پس وي آن است كه مي گفته است.*
*وقال قيس بن جبير: الصعقة عند القصاص من الشيطان». (الإبانة الكبرى (ابن بطه) باب ذکر العرش و الایمان)
بيهوشي در هنگام قصه گويي از شيطان است.*
هر چند کارهای این گروه در بین مردم ما طرفداران زیادی ندارد ولی با این همه تبلیغات آنها خیلی گسترده و وسیع است و با مخارجی که متقبّل می شوند به کمک شیطان، رو به گسترش است و این باعث شده دلسوزی هایی برای این دین عزیز در میان جوانان به وجود آید، تا راهی برای نجات مردم بيابند.
در این راستا، اين مبتدعان آيات و احاديثي را بعنوان دليل براي بدعتشان مي آورند كه اصلاً ربطي به موضوع ندارد: مانند: *{لَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ}. (سوره اعراف آیه143)
هنگامی که پروردگارش جلوه بر کوه کرد آن را همسان زمین قرار داد و موسی (ع) مدهوش به زمین افتاد، موقعی که به هوش آمد عرض کرد: الهی منزّهی تو، من به سوی تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم.*
یا حدیثی که به بیهوش شدن ابوهریره (رض) و عمر (رض) اشاره می کند:
*أَنَّ عُقْبَةَ بْنَ مُسْلِمٍ حَدَّثَهُ أَنَّ شُفَيًّا الْأَصْبَحِيَّ حَدَّثَهُ أَنَّهُ دَخَلَ الْمَدِينَةَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ قَدْ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ النَّاسُ فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقَالُوا أَبُوهُرَيْرَةَ فَدَنَوْتُ مِنْهُ حَتَّى قَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُوَ يُحَدِّثُ النَّاسَ فَلَمَّا سَكَتَ وَخَلَا قُلْتُ لَهُ أَنْشُدُكَ بِحَقٍّ وَبِحَقٍّ لَمَا حَدَّثْتَنِي حَدِيثًا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَقَلْتَهُ وَعَلِمْتَهُ فَقَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ أَفْعَلُ لَأُحَدِّثَنَّكَ حَدِيثًا حَدَّثَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَقَلْتُهُ وَعَلِمْتُهُ ثُمَّ نَشَغَ أَبُو هُرَيْرَةَ نَشْغَةً فَمَكَثَ قَلِيلًا ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ لَأُحَدِّثَنَّكَ حَدِيثًا حَدَّثَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي هَذَا الْبَيْتِ مَا مَعَنَا أَحَدٌ غَيْرِي وَغَيْرُهُ ثُمَّ نَشَغَ أَبُو هُرَيْرَةَ نَشْغَةً أُخْرَى ثُمَّ أَفَاقَ فَمَسَحَ وَجْهَهُ فَقَالَ لَأُحَدِّثَنَّكَ حَدِيثًا حَدَّثَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا وَهُوَ فِي هَذَا الْبَيْتِ مَا مَعَنَا أَحَدٌ غَيْرِي وَغَيْرُهُ ثُمَّ نَشَغَ أَبُو هُرَيْرَةَ نَشْغَةً أُخْرَى ثُمَّ أَفَاقَ وَمَسَحَ وَجْهَهُ فَقَالَ أَفْعَلُ لَأُحَدِّثَنَّكَ حَدِيثًا حَدَّثَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا مَعَهُ فِي هَذَا الْبَيْتِ مَا مَعَهُ أَحَدٌ غَيْرِي وَغَيْرُهُ ثُمَّ نَشَغَ أَبُو هُرَيْرَةَ نَشْغَةً شَدِيدَةً ثُمَّ مَالَ خَارًّا عَلَى وَجْهِهِ فَأَسْنَدْتُهُ عَلَيَّ طَوِيلًا ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ حَدَّثَنِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ...... .
شفي الاصبحي گفت كه بر مدينه وارد شدم. در اين وقت ديدم كه مردم دور و بر مردي جمع شده بودند و گفتم اين كيست؟ گفتند: ابوهريره (رض) پس به وي نزديك شدم و جلويش نشستم و او داشت به مردم از رسول اللهﷺ حديث مي گفت. وقتي ساكت شد و مردم وي را تنها گذاشتند به وي گفتم: به حقّ قسمت مي دهم كه برايم از رسول الله ﷺ حديثي بگويي كه فهميده اي و خوب دانسته اي. وي گفت اين كار را خواهم كرد و آن چيزي را خواهم گفت كه شنيده و فهميده و دانسته ام. بعد وي به نفس نفس زدن افتاد پس مقداري درنگ كرد بعد به خود آمد و گفت تو را حديثي خواهم گفت كه رسول اللهﷺ در اين خانه به من گفت و غير من و ايشان كسي نبود بعد باز به نفس زدن افتاد بعد به خود آمد و صورتش را پاك كرد (از عرق) و باز گفت تو را حديثي خواهم گفت كه رسول اللهﷺ در اين خانه به من گفت و غير من و ايشان كسي نبود بعد باز به نفس زدن افتاد نفس زدني شديد و با صورت به زمين افتاد و من ايشان را به خود تكيه دادم و وي را تا مدتي در آن حالت نگه داشتم. بعد به خود آمد و گفت تو را حديثي خواهم گفت كه رسول اللهﷺ به من گفت... .*
که این استدلال ها در اصل باطل و بیهوده بوده و فقط برای درست جلوه دادن کار خود، این ها را می آورند.
به این جواب که آیا برای این کار یعنی غشی حضرت موسی(ع) و ابوهریره (رض) و دیگران ثوابی تعیین شده و براي آنها فضلي از اين بابت اثبات شده يا اينكه كار اينها، از محاسن آنها ذكر شده است؟ یا آیا این کار را برای همیشه انجام داده اند و آن را به عنوان یک مراسم دینی در آورده اند؟ و اين را فراموش كرده اند كه حضرت موسي (ع) بعد از اين توبه كرده است و آیا آنها نیز بعد از یک بار بروز دادن این عمل، توبه می کنند؟
و غشي حضرت ابوهريره (رض) از گرسنگي بوده است. همچنان كه ايشان بيان مي كنند:
*و وصفهم أبوهريرة و فضالة بن عبيد فقالا: كانوا يخرون من الجوع حتى يحسبهم الأعراب مجانين. (مرقاة المفاتيح ج4ص611 - التعریف لمذهب التصوّف ج1ص22 - تذكرة المحبين في أسماء سيد المرسلين باب في معني اسمه النجم و النجم الثاقب صلی الله علیه و سلم و شرف و کرم - لسان العرب باب الجيم)
ابوهريره (رض) و فضاله بن عبيده (رض) اوصاف اهل صفه را بيان مي دارند و مي گويند: از گرسنگي مي افتادند و مردم فكر مي كردند كه ما ديوانه هستيم. (گرسنگي آنها از روي نداري بود نه اينكه خود را عذاب دهند).*
و يا از فرط عبادت و رفتن قوت آنها مي باشد:
*قال: خسفت الشمس على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلّم في يوم شديد الحر، فصلى رسول الله صلى الله عليه وسلّم بأصحابه فأطال القيام حتى جعلوا يخرون، ثم ركع فأطال الركوع ثم رفع رأسه فأطال ثم ركع فأطال ثم رفع رأسه فأطال ثم سجد سجدتين. (مسند امام احمد ج4ص355 - صحيح مسلم ج6ص172)
در زمان رسول اللهﷺ در روزي خيلي گرم خورشيد گرفتگي رخ داد پس رسول الله ﷺ با مردم و همراه اصحابش(رض) نماز آيات خواندند و قيام نماز را خيلي طولاني كردند طوري كه اصحاب(رض) از فرط طول قيام مي افتادند و بعد ركوع كردند و آن را طول دادند و بعد سرشان را بالا آوردند و باز ركوع كردند و آن را طول دادند و بعد سرشان را بالا آوردند و آن را نيز خيلي طول دادند و دو سجده كردند.*
و یا اینکه اُسوه ی حسنه بودن رسول الله ﷺ را از یاد برده اند؟ *لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. (سوره احزاب آیه 21) البته شما را در اقتدای به رسول الله (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر از اوصاف و افعال نیکو) خیر و سعادت بسیار است* که کاری را که پیامبر ﷺ نکرده، می کنند.
این سؤال نیز پیش می آید که ما، نه به خاطر ثواب بلکه به خاطر اینکه آنها بیهوش شده اند ما هم به رقص در می آییم و در جواب باید گفت که اول آنکه آیا به انسان، خصوصاً به انسانی که طریقتی باشد و راه عرفان عزیز را پیش گیرد، این اجازه داده شده که کاری را عبث و بیهوده انجام دهد و بدون آنکه ثوابی را در آن ببیند، دست به آن کار بزند. در حالی که (آن چنان که گفتیم) تصوّف یعنی از شبهه فرار کردن؛ به عنوان مثال نزول یا حرام نمی خورند بلکه از نزول خور یا حرام خور نیز دوری می کنند. این گروه نه تنها از شبهه فرار نمی کنند بلکه غرق در شبهه اند. دوم آنکه آیا از خود رفتن یا بیهوش شدن نوعی رقص است! و کار حضرت موسی (ع) و چند تن از اصحاب (رض)که بیهوش شده اند را می توان رقص دانست، که بر هر انسان عاقلی معلوم است که این رقص نیست و شبیه کارهایی که این گروهها انجام می دهند، نمی باشد. سوم آنکه همچنان که قبلاً متذکر شدیم آیا حضرت موسی (ع) یا صحابه (رض) به کرّات این عمل را انجام داده اند و آن را به عنوان یکی از رسوم مذهبی و دینی در بین مسلمانان قرار داده اند، که اگر پیامبرﷺ یا یکی از اصحاب (رض) با یک «قیل» این را می گفتند که این کار درست است براي ما نیز جایی برای تأمل می بود و اگر اصل این باشد که با این کارها ما به سعادت خواهیم رسید به هیچ وجه پیامبر عزیزمان آن را از ما دریغ نمی کردند و صحابه ی کرام(رض) آن را به ما توصیه می کردند. در حالی که آیات و احادیث موثّقی داریم که ما را از این کار منع کرده اند و این اعمال را به شیطان نسبت داده اند. چهارم آنکه کسانی مانند ابوهریره(رض) و صحابه ی دیگر (رض) ، بیشتر مواقع در اثر گرسنگی بیهوش می شدند و حتماً این بیهوشی های صحابه (رض) از گرسنگی مفرط آنها است. و این مهم است که در رقص این گروهها، بیهوش شدگی و از خود رفتن نیست، و فقط رقص است و به گفته ی خودشان عقل زایل نمی گردد و بدن آنها بدون اختیار به رقص در می آید و چنین تهمت هایی در باره ی رقص اصحاب (رض) بسیار زشت و ناروا می باشد و توهین بر اسلام است.
بحث: یک مبنا را برای رقص می آوریم؛آیا کسانی که قلوب آنها در اسلام مطمئن است رقص می كنند، یا آنها که مبتدی و گناهکاراند و هنوز فیض کمتری از اسلام برده اند؟
اگر بگوییم که کسانی رقص می كنند که مبتدی اند و هنوز زنگار گناه از قلبشان پاک نشده است و فیض کمتری از اسلام برده اند، پس در اینجا حضرت موسی (ع) که آنها می گویند رقص كرده (غشي وي را)، هنوز ناعوذ بالله، مبتدی هستند و وی در برابر فیوضات به خاطر ضعیف بودن قلب و ضعیف بودن اسلامش به رقص در آمده است، در حالی که صحابه ی کرام (رض) رقص نمی کردند، پس جایگاه صحابه (رض)نسبت به حضرت موسی (ع) بالاتر است، در حالی که همه می دانیم پیامبران معصومند و گناه نمی کنند و قلب آنها نسبت به تمام مردم مطمئن تر و کاملتر است. و همه می دانیم که جایگاه صحابه(رض) در ردیف پایین تر از پیامبران قرار دارد. پس بیهوشی حضرت موسی (ع) رقص نیست.
و اگر بگوییم که این کار (رقص كردن) در کسانی به وجود می آید که قلب آنها برای اسلام مطمئن است، و این کار نشان از این است که الله ﷻ بر او رحمت دارد و او بنده ی خوب و شایسته ی الله ﷻ است، پس در اینجا حضرت موسی (ع) را شایسته و دارای لیاقت برای اسلام می داند ولی خود رسول الله ﷺ و اصحابش(رض) را که رقص نكرده اند دارای این شایستگی نمی داند، پس آیا فیوضاتی بر آنها وارد نمی شد؟ یا قلوب آنها برای الله ﷻ مطمئن نبوده است؟ که این خود بر خلاف آیات قرآن است. پس بهتر و شایسته تر است که ما بیهوشی حضرت موسی (ع) را دلیلی برای رقص نیاوریم؛ زیرا در هر صورت یا بر حقّ بودن حضرت موسی (ع) و یا بر حقّ بودن اصحاب (رض)، زیر سؤال می رود که به اعتقادات اهل تسنن تمام آنها بر حقّ اند و الله ﷻ آنها را هدایت کرده است.
و جوابهای دیگر که انشاءالله در میان تفاسیری که علمای کرام آن را به رشته ی تحریر در آورده اند، رجوع خواهد شد.
در نشستی که با بعضی از علمای منطقه ی خودمان داشتیم که معمولاً از سرگروهها و گرداننده های این حزب ها بودند، این استدلال را می آوردند که چون فهم قرآن از ما خارج است و رموز قرآن بر ما آشکار نیست پس باید به تفاسیر و کتب علمای گذشته رجوع کرد و استدلال آنها را پذیرفت و ما نیز به همین خاطر به تفاسیر رجوع کردیم تا ثابت کنیم که بیشتر تفسیرها با اعمال آنها مخالف اند.
جایی برای تأمل: این گروه ها رجوع به تفاسیر بعضی عرفاء را به میان می آورند و با به دست آوردن چند تفسیر که اعمال این گروهها را تأیید می کنند بدون رجوع به شریعت اعمال خود را توجیه می کنند. آیا در جایی که احکام شرعی این اعمال را ردّ می کند، احکام عرفاء می تواند آن را قبول کند؟ در حالي كه عارف كسي است كه عامل به شرع بوده و اعمال حسنه ی آنها از ديگران زياد است. اگر عرفان و شریعت دو منبع جدا از هم باشند در این صورت چنین توجیهی جایگاهی دارد، در حالی که همه اقرار می کنند که طریقت تابع و مکمّل شریعت است و اگر تابع شریعت باشد، پس باید احکام علمای شرع را در هر برهه ای بر احکام عرفاء پیشی داد؛ زیرا تا مُهر شرعی بودن عملی خورده نشود این عمل هر چند به فکر یک عرفانی صحیح باشد باز هم درست نیست و مخالف شریعت می باشد و تا عملی از سوی علمای شرع تأیید نشود، نمی تواند جایگاهی در عرفان داشته باشد؛ زيرا منبع هر دو، رسول الله ﷺ است. و به همین خاطر احکامی که امام اعظم (رض) یا امامان مذاهب چهارگانه (رض) برای مذهب خود می آورند را بر احکام عرفاء ترجیح داده می شود و در عمل آنها اجرا می شوند (بیشتر مفسّرانی که ما استدلال آنها را می آوریم، خودشان عرفانی هستند). و چون گفتند باید به تفاسیر گذشتگان رجوع کرد ما نیز در جواب به بهترین تفسیرها رجوع کردیم و در این تحقیق آوردیم و به حقّ باید گفت که تمام این تفاسیر معتبر، و بر راه سنّت، کاری را که آنها می کنند را رد می کنند، که انشاء الله در ادامه خواهید خواند.
در دیگر نشست هایمان دیگر گروهها این را می گفتند که رقص از دوره ی حضرت آدم (ع) بوده و تا این دوره ادامه دارد و خود حضرت محمّد ﷺ رقص کرده است که، سخنانی دروغ و بی اساس است که چنین تهمت هایی بر پیامبر عزیزمان زشت و ناروا می باشد:
*سَمعتُ عليًّا يقولُ: قال النبيُّ صلى الله عليه وسلّم: «لا تَكذِبوا عَلَيَّ، فإِنَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ فَلْيَلِجِ النارَ». (صحيح البخاري ج1ص51 - صحيح مسلم ج1ص65 - مسند امام احمد ج1ص76)
رسول اللهﷺ گفتند: بر من از روي دروغ چيزي نسبت ندهيد؛ پس هر كس بر من از روي دروغ چيزي نسبت دهد، پس به جهنّم رود.*
این گروه به حدیثی استدلال می کردند که دروغ می باشد و علمای ما آنها را رد کرده اند:
*فَإِنْ قُلْت أَلَيْسَ قَدْ ذَكَرَ أَبُو طَاهِرٍ الْمَقْدِسِيُّ مِنْ حَدِيثِ أَنَسٍ وَصَاحِبِ الْعَوَارِفِ أَنَّ النَّبِيَّ صلى اللـه عليه وسلم أَنْشَدَ بِحَضْرَتِهِ رَجُلٌ:
قَدْ لَسَعَتْ حَيَّةُ الْهَوَى قَلْبِي *فَلا طَبِيبَ لَهَا وَلا رَاقِي*إلا الْحَبِيبُ الَّذِي شغفت بِهِ*فَإِنَّهُ عِلَّتِي وَتِرْيَاقِي. قَالَ فَتَوَاجَدَ النَّبِيُّ صلى اللـه عليه وسلم وَتَوَاجَدَ أَصْحَابُهُ رضي اللـه عنهم حَتَّى سَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ مَنْكِبِهِ, فَلَمَّا فَرَغُوا آوَى كُلُّ وَاحِدٍ إلَى مَكَانِهِ, ثُمَّ قَالَ عليه الصلاة والسلام لَيْسَ بِكَرِيمٍ مَنْ يَهْتَزُّ عِنْدَ السَّمَاعِ, ثُمَّ قَسَمَ رِدَاءَهُ عَلَى مَنْ حَضَرَ أَرْبَعَمِائَةِ قِطْعَةٍ, فَيَكُونُ أَوَّلُ مَنْ تَوَاجَدَ إمَامُ الْمُرْسَلِينَ, وَرَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ, لا زَيْدٌ وَعَمْرٌو, وَلا خَالِدٌ وَبَكْرٌ.
قُلْت هَذَا حَدِيثٌ مَوْضُوعٌ, وَخَبَرٌ بَاطِلٌ مَصْنُوعٌ, وَكَانَ وَاضِعُهُ عَمَّارُ بْنُ إسْحَاقَ; لأَنَّ بَاقِي رِجَالِهِ لا يَتَّصِفُونَ بِالْكَذِبِ وَالاخْتِلافِ. وَقَدْ قَالَ الذَّهَبِيُّ وَغَيْرُهُ: هُوَ مِمَّا يُقْطَعُ بِكَذِبِهِ.
وَقَالَ فِي تَسْهِيلِ السَّبِيلِ: مَا اُشْتُهِرَ أَنَّ النَّبِيَّ صلى اللـه عليه وسلم أُنْشِدَ بَي... . (غذاء الالباب شرح منظومة الآداب ج1 ص311)
اگر كسي گويد كه مگر ابوطاهر مقدسي از حديث انس (رض) نگفته است و صاحب كتاب عوارف از رسول الله ﷺ حديث ندارند كه رسول اللهﷺ در حضور ايشان كسي شعري گفت به اين مضمون:
قلب مرا نيش زد، مار هوي * نه آن را طبيب است نه راقي (كسي كه به دعاء و تعوذ وي را تداوي كند) * مگر دوستي كه من عاشق وي شدم * اوست مريضي و دواي (ترياك) من * پس در اين هنگام رسول الله ﷺ و اصحابش (رض) به تواجد پرداختند طوري كه رداي (لباس) ايشان از كتف ايشان افتاد. وقتي از آن فارغ شدند هر كس به مكان خود برگشت. و رسول الله ﷺ گفت ازكرم (نیک) نيست كه نزد شنيدن چنين چيزي تكان نخورد و نلرزد. بعد جامه ی خود را بر حاضران تقسيم كرد (چهارصد قطعه كرد) پس اولين كسي كه تواجد كرد إمَامُ الْمُرْسَلِينَ, وَرَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ, بود نه زَيْدٌ وَعَمْرٌو, نه خَالِدٌ وَبَكْرٌ.
گويم كه اين حديث موضوع (حديث به دروغ به رسول اللهﷺ نسبت داده شود) و باطل و ساختگي است و واضع آن عمار بن اسحاق است؛ زيرا بقيه ی راويان آن به دروغ گويي متّصف نيستند.
در تسهيل السبيل آمده است كه آنچه گفته مي شود از (اشاره به حديث موضوع تواجد) كذب و موضوع است.*
و در این کتب کذب و موضوع بودن آن حدیث بیان شده است:
1) المنهاجی الاسیوطی، فقه القضاء. 2) عزالدین ابن عبدالسلام، الامام فی بیان ادله الاحکام. 3) ابوبکر الحصنی كفاية الأخيار في حل غاية الإختصار. 4) اسماعیل العجلونی، كشف الخفاء. 5) شمس الدین السخاوی، السخاوية في متشابهات الآيات القرآنية. 6) ملا علی القاری، مراقي الفلاح شرح نور الإيضاح. 7) بدرالدین الزرکشی، شرح الزركشي. 8) محمّد بن الادریس الحوت، أسنى المطالب في أحاديث مختلفة المراتب....
*وقد احتج بعض قاصريهم بأن رسول اللـه صلى اللـه عليه وسلّم قال لعليّ: «أنت منّي وأنا منك» فحَجل. وقال لجعفر: «أشبهت خَلْقي وخُلُقي» فحَجَل. وقال لزيد: «أنت أخونا ومولانا» فحجل. ومنهم من احتج بأن الحبشة زَفَنت والنبي صلى اللـه عليه وسلّم ينظر إليهم. والجواب: أما الْحَجْل فهو نوع من المشي يُفعل عند الفرح فأين هو والرقص، وكذلك زَفْن الحبشة نوع من المشي يفعل عند اللقاء للحرب. (تفسير قرطبی سوره ی ص ذیل آیه ی 44)
بعضي از قاصران از علم دلیل آورده اند برای رقص حدیث رسول الله ﷺ را که حضرتش به علی (رض) فرمودند: تو از منی و من از توأم پس حضرت علی (رض) حجل کردند و حضرت رسول ﷺ به جعفر (رض) فرمودند: خلقتت و اخلاقت (شکل و شمائل) به من شبیه است، پس حجل کرد. و به زید(رض) فرمودند: تو برادر و مولای ما (آزاد کرده ی ما) هستی پس وی هم حجل کرد. و بعضی از آنها به حدیثی احتجاج کرده اند که حبشه (نام قومی) زفن کردند نزد رسول الله ﷺ در حالی که رسول الله ﷺ به آنها می نگریست.
جواب آن اینکه: اولاً حجل به نوعی از راه رفتن گفته می شود که هنگام سرور و خوشی بر انسان عارض می شود پس چه ربطی وجود دارد بین این (حجل) و رقص اینها و اما زفن حبشه، آن هم نوعی از راه رفتن می باشد که هنگام ملاقی شدن با دشمن انجام داده می شود.*
و استدلال آنها به این چنین روایت هایي موضوع و كذب است. و جالب اینکه یک گروه مثل اینها می گویند که در تمام دوران رقص بوده و یک گروه می گویند که چون قلوب پیامبر ﷺ و اصحاب (رض) به اندازه ی کافی مطمئن و بزرگ بوده، رقص در آنها نبوده و چون ما ضعیفیم رقص مي كنيم و بالا و پايين مي پریم! و این تناقض گویی ها خود دلیلی دیگر بر درست نبودن افعال آنها می باشد. و یکی از این به اصطلاح عالم ها می گفت که اگر 41 تفسیر باشد و 20 تفسیر یک حکم را رد کند و 21 آن را قبول کند آن تفاسیری که شمار آنها زیاد است را موثق می داند، شمار را ملاک می دانند و متاسفأنه نمی گویند موافق شریعت بودن آنها ملاک است هر چند این تفاسیر موثّق یا غیر موثّق باشند. و اين را بايد بخاطر داشت كه اين سخن بر عليه آنها است؛ زيرا اكثر قريب به اتّفاق تفاسير افعال اينها را رد مي كنند.
آیا یک کافر زندیق اگر از یک مسلمان این اعمال را ببیند در باره ی اسلام چه فکر می کند؛ آیا نمی گوید این انسانها مانند میمون روی همدیگر می پرند؟ آیا به این فکر نمی کند که اگر مسلمانی این چنین باشد و این اعمال، اگر ثواب داشته باشد، پس بهتر است که راه مرتاضی را در پیش بگیرند که در پریدن و اعمال خارق العاده سرآمد است؟ خیر این چنین کارهایی اسلام را معرفی نمی کند بلکه سادگی و آرامش مسلمانان و صداقت و راستگویی آنها اسلام را در جهان به مردم شناسانده است. اسلام را از گریه های شبانگاهی و از راز و نیازهای مخفیانه در دل شب و از بی آلایشی آنها می شناسند:
*وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآَصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ. (سوره اعراف آیه 205)
پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس، بىآنكه صداى خود بلند كنى، هر صبح و شام ياد كن و از غافلان مباش.*
بعضی از سرگروههای این حزبها این را می گویند که ما با چشمان خود دیدیم که کافر از بلاد کفر با دیدن رویا در خواب و گرفتن آدرس بدون آنکه آنها را بشناسد آمده و تمام این راهها (راههای تصوّف) را در مدت کوتاهی رفته است. این را استدلال می کنند و می گویند در این باره مشکلی نداریم!
این افراد با دیدن اعمال خارق العاده از اساتید خود و بدون آنکه موافق یا مخالف شریعت بودن این اعمال را در نظر بگیرند راه خود را حقّ می دانند، در حالی که نمی دانند خارق العاده بودن عملی نمی تواند مسلمان بودن آن فرد را برساند و مهمترین ملاک برای درست بودن این اعمال موافق قرآن و سنّت بودن آن می باشد. مثلاً فرعون خواب مي بيند كه تخت پادشاهي وي را كسي از بني اسرائيل برخواهد انداخت و اين خواب وي درست و صادق بود و براي جلوگيري از آن پسران بني اسرائيل را كشت یا وقتی که به رود نیل دستور توقف می داد آن می ایستاد و دوباره با دستور او حرکت می کرد؛ پس فرعون بايد داراي وجهه اي نزد الله ﷻ باشد و «دیوید کافربید» یا مرتاض های هندی اعمالی خارق العاده از خود نشان می دهند که اگر بهتر بودن یک فرد از افراد دیگر را از این اعمال بشناسیم پس بهترین آنهایند. و این فرد که از آن بلاد آمده مسلماً از افراد این حزب بوده که برای حقیقت جلوه دادن آن به اصطلاح پیر و قوّت قلب دادن دروغین به مریدهای او و برای درست جلوه دادن راههای آنها با نقشه ی قبلی به آنجا آمده تا تفرقه ی مسلمانان روز به روز بیشتر شود و حزب بازی ها قوت بگیرند.
*استدلّ العلماء بهذه الآية على ذمّ الرّقْص وتعاطيه. قال الإمام أبو الوفاء ابن عقيل: قد نصّ القرآن على النّهي عن الرقص فقال: «ولا تمش في الأرض مَرَحاً» وذم المختال. والرقصُ أشد المرح والبطر. أو لسنا الذين قِسْنا النبيذ على الخمر لاتفاقهما في الإطراب والسكر، فما بالنا لا نقيس القضيب وتلحين الشِّعر معه على الطُّنبور والمِزمار والطّبل لاجتماعهما. فما أقبح من ذي لِحْية، وكيف إذا كان شيبةً، يرقص ويصفّق على إيقاع الألحان والقضبان، وخصوصاً إن كانت أصواتٌ لنسوان ومردان، وهل يحسن لمن بين يديه الموت والسؤال والحشر والصراط، ثم هو إلى إحدى الدّارين، يَشْمُس بالرقص شمس البهائم،و يصفّق تصفيق النسوان، والله لقد رأيت مشايخ في عمري ما بان لهم سِنّ من التبسّم فضلاً عن الضحك مع إدمان مخالطتي لهم. (تفسیر قرطبی سوره ی اسراء ذیل آیه ی 37)
علماء بر زشت بودن رقص و مبادرت به آن، به این آیه (ولا تمش في الأرض مَرَحاً) استدلال کرده اند. امام ابوالوفاء ابن عقیل گفتند: در قرآن به صراحت از رقص نهی کرده شده است و این آیه را خواندند. و مختال (متکبّر و فخر فروش) را مذمت کردند. رقص بدترین سرور و شادمانی و غرور می باشد.آیا ما با قیاس کردن نبیذ بر خمر، بخاطر مسکر و مطرب بودنش حرام ندانستیم. پس چیست ما را که قضیب و تلحین شعر را، بخاطر اجتماع طرب در آنها به طنبور و طبل قیاس نکنیم؛پس چه قبیح است از فرد ریشمند (بزرگ) و اگر این فعل از شیخ باشد، چگونه خواهد بود، که بخاطر شعر خواندن رقص می کند خصوصاً وقتی که این اصوات از زنان و نوجوانانی باشد که هنوز ریش بر آنها نروئیده باشد. آیا نیکو خواهد بود بر کسی که در جلوی وی مرگ باشد و سؤال و حشر و صراط، بعد وی به یکی از دارین (جهنّم یا بهشت) خواهد رفت و با این وصف مانند حیوانات رقص می کند و مانند زنان دست می زند (حال وی چگونه خواهد بود وای بر وی). والله؛ همانا من مشایخی را دیدم که در طول عمر خود برای یک بار هم شده دندان خود را از خنده نشان نداده اند با این که من مدام پیش آنها بودم.*
*واستدل بعض أهل العلم بقولـه تعالى:{وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا} على منع الرقص وتعاطيه. لأن فاعلـه ممن يمشي مرحاً. (اضواء البیان سوره ی بنی اسرائیل (الاسراء) ذیل آیه ی 28)*
بعضی از اهل علم دینی، برای ممنوعیت رقص به این آیه ی شریف استدلال کرده اند:{وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا} ( به خودپسندى بر زمين راه مرو)*
زیرا کسی که رقص می کند راه رفتنش از روی مرح (تکبر) می باشد.
*وقيل لـه: "إن فلاناً يمشي علي الماء!". فقال: "عندي أن من مكنه اللـه من مخالفة هواه فهو أعظم من المشي علي الماء". (طبقات الاولياء حرف الجيم أبو القاسم الجنيدالبغدادي)
به جنيد بغدادي گفته شد كه فلاني روي آب راه مي رود وي جواب داد: نزد من آن كس كه الله ﷻ وي را بر مخالفت با هواي خود قادر ساخته برتر و بزرگتر است از كسي كه در آب راه مي رود.*
و ساحر نیز مي تواند در هوا پرواز كند. (تفسير رازي سوره بقره ذيل آيه 102 - تفسیر ابن كثير سوره بقره ذيل آيه99 - تفسیر آلوسي سوره بقره ذيل آيه 102)
*وأنهم قد صرحوا بأن الشريعة مظهر أعظم لأنها مظهر اسم الله تعالى الظاهر وأنه لا يمكن لأحد أن يصل إلى الله تعالى بإهمالها، فقد جاء عن غير واحد من العارفين: الطرق إلى الله تعالى مسدودة إلا على ما اقتفى أثر الرسول صلى الله عليه وسلّم وإذا رأيتم الرجل يطير في الهواء وقد أخل بحكم واحد من الشريعة فقولوا: إنه زنديق. (تفسیر آلوسي سوره مائده ذيل آيه86)
طائفه ی صوفيه بر اين صراحتاً اعلام كرده اند كه شريعت مظهر اعظم است (جاي ظهور حقّ) زيرا آن (شريعت) مظهر اسم الله الظاهر است. كسي را ممكن نيست كه با اهمال آن (شريعت) به الله ﷻ برسد، و از كثيري از عارفين آمده است كه تمام راهها به الله ﷻ بسته است مگر با پيروي از رسول الله ﷺ(برای رسیدن به الله ﷻ باید از رسول الله ﷺپیروی کرد). اگر كسي را ديديد كه در هوا پرواز مي كند در حالي كه فقط به يكي از احكام شرع خللي وارد كرده باشد پس به وي بگوييد كه او زنديق است.*
*فقد قال الشافعي رضي الله تعالى عنه: لو رأيت صاحب كبيرة يطير في الهواء لم أقبله حتى يتوب من بدعته، ذكره أبو نعيم وقد تظهر الكرامة على يد فاسق بل كافر كالسامري فإنه رأى فرس جبريل حتى أخذ من تراب حافرها وجعله في العجل فخار، ونقل ابن العماد رحمه الله تعالى عن الشيخ أبي محمد النيسابوري رحمه الله تعالى أنه قال يجب على الولي إخفاء الكرامة، والله سبحانه وتعالى أعلم. (فتاوي ابن حجر الهيثمي ج4ص341)
امام شافعي (رض) مي فرمايند: اگر كسي را كه گناه كبيره اي انجام داده باشد و وي را ببينيد كه در هوا پرواز مي كند از وي (به عنوان كرامت) قبول نكنم تا وقتي كه از گناهش و بدعتش توبه كند (اين را ابو نعيم ذكر كرده است) و همانا كار خارق العاده به دست فاسق ظاهر مي شود، بلكه از دست كافر نیز صادر مي شود مانند سامري (از خويشاوندان حضرت موسي (ع) كه گوساله اي را براي عبادت درست كرد)؛ زيرا وي (سامري) اسب جبرئيل (عليه السلام) را ديد و از خاكي كه از سمّ اسب وي افتاد، گرفت و آن را در آن گوساله داخل كرد پس گوساله به صدا در آمد.
ابن العماد از شيخ ابي محمّد نيشابوري نقل مي كند كه بر ولي واجب است كه كرامت خود را پنهان دارد.*
*فَإِذَا رَأَيْت إنْسَانًا يَطِيرُ فِي الْهَوَاءِ وَيَمْشِي عَلَى الْمَاءِ أَوْ يُخْبِرُ بِالْمَغِيبَاتِ، وَيُخَالِفُ الشَّرْعَ بِارْتِكَابِ الْمُحَرَّمَاتِ بِغَيْرِ سَبَبٍ مُحَلِّلٍ، أَوْ يَتْرُكُ الْوَاجِبَاتِ بِغَيْرِ سَبَبٍ مُجَوِّزٍ، فَاعْلَمْ أَنَّهُ شَيْطَانٌ نَصَبَهُ اللَّهُ فِتْنَةً لِلْجَهَلَةِ وَلَيْسَ ذَلِكَ بِبَعِيدٍ مِنْ الأَسْبَابِ الَّتِي وَصَفَهَا اللَّهُ لِلضَّلالِ، فَإِنَّ الدَّجَّالَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فِتْنَةً لأَهْلِ الضَّلالِ، وَكَذَلِكَ يَأْتِي الْخَرِبَةَ فَتَتْبَعُهُ كُنُوزُهَا كَيَعَاسِيبِ النَّحْلِ، وَكَذَلِكَ يُظْهِرُ لِلنَّاسِ أَنَّهُ مَعَهُ جَنَّةٌ وَنَارٌ فَنَارُهُ جَنَّةٌ، وَجَنَّتُهُ نَارٌ، وَكَذَلِكَ مَنْ يَأْكُلُ الْحَيَّاتِ وَيَدْخُلُ النِّيرَانَ فَإِنَّهُ مُرْتَكِبٌ الْحَرَامَ بِأَكْلِ الْحَيَّاتِ، وَفَاتِنُ النَّاسِ بِدُخُولِ النِّيرَانِ لِيَقْتَدُوا بِهِ فِي ضَلالَتِهِ وَيُتَابِعُوهُ عَلَى جَهَالَتِهِ. (قواعد الأحكام في مصالح الأنام ج2ص147)
وقتي انساني را در هوا پرواز كنان ديدي و بر آب راه رونده و يا اينكه از غيب خبر مي دهد در حالي كه با ارتكاب محرّمات بدون عذر محلّل با شرع مخالفت مي ورزد و يا واجبات را بدون عذر ترك مي كند، پس بدان كه وي شيطان است كه الله ﷻ آن را براي به فتنه انداختن جاهلان فرستاده است و آن دور از ذهن نيست با اسبابي كه الله ﷻ وصف آن را براي ضلالت آورده است؛ زيرا دجّال كساني را مي كشد و زنده مي گرداند و اين فتنه اي است براي اهل گمراهي. و همچنين به خرابه ها مي آيد و گنجهاي آن را آشكار مي كند مانند كندوان زنبور و همچنين به مردم نشان مي دهد كه همراه وي بهشت و جهنّم وجود دارد در حقيقت جنّت وي آتش و آتش وي بهشت است. و همچنين است كساني كه مار مي خورند و يا كه به آتش وارد مي شوند؛ آنها با خوردن مار مرتكب گناه كبيره شده اند و با ورود به آتش مردم را به فتنه انداخته است تا در گمراهي و جهالت از وي تبعيت كنند.*
سرگروه یکی از این حزب ها با پخش سی دی، كه در آن سي دي با نشان دادن رقص و سجده ی مریدانش در جلوی خود، خواست تمام افراد منطقه ما را در حزب خود وارد کند. وقتی سی دی بیرون داده شد تمام مردم فهمیدند که کار این افراد مخالف شریعت است و علمای ما هم در آن دوره در مقابلشان ایستادند. این گروه وقتی فهمیدند مردم از این اعمال تنفّر دارند با تمام سرعت این سی دی ها را جمع کردند تا آبروی خود را حفظ کنند و دید مردم را بدتر نکنند. من می خواهم از این افراد پست که اسلام را به سخره گرفته اند بپرسم که اگر این اعمال صحیح است پس چرا آن سی دی ها را جمع کردند؟ و اگر حقیقت این است پس چرا از مردم پنهان می کنند؟ این کار فقط نشانه ی این می باشد که این گروهها هر کاری که می کنند، برای فریب و ریاء در بین مردم است. (این مراسم رقص در جاهای دیگر دنیا نیز زیاد شده و برخی بزرگان و دلسوزان دین آن ها را گرد آورده و در قالب کلیپ هایی در بین مردم پخش کرده اند که امیدوارم برای مردم ما عبرت بخش باشد.)
حال به عنوان مثال می گوییم که این اعمال کرامت است؛ آیا کسانی که الله ﷻ بر آنها منّت نهاده و از فضل خود به آنها کرامات و نشانه ی الهی بخشیده، می تواند این اعمال را در میان مردم آشکار کند و به وسیله ی این اعمال در میان مردم، برای خود احترام کسب کند.
حال به عنوان مثال می گوییم که این اعمال کرامت است؛ آیا کسانی که الله ﷻ بر آنها منّت نهاده و از فضل خود به آنها کرامات و نشانه ی الهی بخشیده، می تواند این اعمال را در میان مردم آشکار کند و به وسیله ی این اعمال در میان مردم، برای خود احترام کسب کند.
*إفشاء سر الربوبية كفر. (روح البيان سوره اعراف ذيل آیه 203 - غريب القرآن سوره اعراف ذيل آیه 199)
افشاء كردن اسرار الهي كفر است.*
*وقيل: لا يحب اللـه تعالى إفشاء سر الربوبية وأظهار مواهب الألوهية، أو كشف القناع من مكنونات الغيب ومصونات غيب الغيب. (آلوسي سوره نساء ذيل آیه 166)
گفته شده است كه الله ﷻ پسند نمي دارد افشاء اسرار ربّ را و اظهار عطاياي الهي را و بر داشتن حجاب از غيب را.*
*أَنَّ جَعْفَراً الصَّادِقَ, قَالَ: لاَ يَتِمُّ المَعْرُوْفُ إلَّا بِثَلاَثَةٍ: بِتَعجِيْلِه, وَتَصْغِيْرِه وَسَترِه. (سير اعلام النبلاء ج6ص438)
و حضرت جعفر صادق (قدّس سرّه) فرمودند كه معروف (كار خير) حاصل نشود مگر به سه چيز: تعجيل براي انجام آن و كوچك شمردن آن نزد خود و مخفي كردن آن.*
و هنوز نمی دانند اگر مردم ما در برابر این ظلمها که در حقّ اسلام می شود بیدار شوند نامی از آنها باقی نخواهد ماند.
انسان مسلمان با اعمال خود شناخته می شود همانگونه که صحابه ی کرام (رض) فقط با سادگی و اعمال راستین خود بر تمام دنیا چیره شده اند.
آیا به یک انسان این اجازه داده شده تا با کارهایی که انجام می دهد به بدن خود آسیب برساند؟ خودزنی در اسلام چگونه است؟ در اسلام آسیب رساندن به بدن خود حرام است و انسان این اجازه را ندارد كه جایی از بدن خود را زخمی یا اذیت کند. این گروهها وقتی به رقص در می آیند سر و بدن خود را به در و دیوار و زمین می کوبند، آیا این از اسلام است؟ و بعضی مواقع که در نماز این حالت پیش می آید دو پای خود را بالا و پایین می برند که خود این کارها در فقه اسلامي فاسد کننده ی نماز است و به جای آنکه در نماز ادب را رعایت کنند به الله تبارک و تعالی بی احترامی می کنند.
و این سؤال پیش می آید که چرا این افراد فقط در مواقعی که ذکر می کنند این حالت ها دست می دهد؟ جواب این است: این احوال فقط در این مواقع ظاهر نمی شود بلکه در مواقعی که موسیقی پخش می شود نیز این حالت دست می دهد و بیشتر يا بهتر است بگويم هميشه در مواقعی که شعر می خوانند این احوال دست می دهد و اگر در موقع ذکر نیز این احوال دست دهد به گفته ی ابن عمر (رض) و اسماء بنت ابی بکر (رض) و دیگران که در تفاسیر خواهید دید، شیطان بر او مسلط شده است.
و این نکته را به خاطر بسپاریم که خوب بودن یک فرد شناسنامه ی خوب بودن فرزندانش نیست و همچنین بد بودن یک فرد شناسنامه ی بد بودن فرزندانش نیست همانطور که فرزند حضرت نوح (ع) کافر بوده و همچنین پدر حضرت ابراهیم (ع) کافر بوده است و شناخت ما از خوب یا بد بودن آنها همان عمل به شریعت می باشد و با تقوا بودن در پیشگاه الله ﷻ مراتب انسان ها را مشخص می کند. و این را به این خاطر می آورم که گروهی به خاطر وجهه ی پدران و اساتيد خود که در میان ما و علماء ترکمن احترام خاصی دارند، سوء استفاده می کنند و در حالی که کارهای وی مخالف شریعت است، به خاطر جایگاه پدرانشان و اساتيدشان، در میان مردم به آنها احترام گذاشته می شود. و باعث شده تا با نفاق کاری ها و دورویی های خود مردم را فریب دهند و به نام اسلام هوس های خود را دنبال کنند.
و کسانی هم از علمای ما که تحقیقات کمتری دارند این راه را برگزیده اند که با اعمال آنها کاری نداشته باشند و این سخن حضرت بهاءالدین نقشبندی «قدس سرّه» را می آورند که می گوید؛ «نه انکار می کنم و نه اینکار» در شرایطی که این سخن را زمانی می توان آورد که در قرآن و حدیث رسول الله ﷺ و افعال و گفتار صحابه (رض) حکم قطعی در این مورد نباشد. و با این کار می خواهند خود را مبرّاء کنند. و از گفتن حقیقت دوری می کنند و به دنبال تحقیق در این موارد نمی پردازند و حقيقت حال هم اين است كه اين كسان مريد يكي از اين گروهها بوده و اين را بخاطر اين مي آورند كه اگر بگويند كه مريد و مؤيد آنها هستند در پيش مردم احترام خود را از دست خواهند داد. در حالي كه قرآن بهترين امّت بودن ما را در امر به معروف و نهي از منكر مي داند:
*كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آَمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (110). (سوره آل عمران آیه 110)
شما بهترين امتي هستيد از میان مردم پديد آمده، که امر به معروف و نهی از منکر می کنيد و به الله ﷻ ايمان داريد. اگر اهل کتاب نيز ايمان بياورند بر ايشان بهتر است بعضي از ايشان مؤمنند و بيشترشان تبهكارند.*
در اینجا الله ﷻ شرط بهترین امّت بودن ما را چه می داند؟ آیا جز این است که امر به معروف کنیم و نهی از منکرات؟
اگر ما بهترين امّت الله ﷻ هستيم پس چگونه حقیقت را کتمان می کنیم در حالی که رسول اللهﷺ و اصحاب کرام (رض) این کارها را نکرده اند و برای اینکه خود را در دید آنها خوب جلوه دهیم هیچ عکس العملی در برابر کارهای خلاف شریعت آنها انجام نمی دهیم.
*ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (8). (سوره التكاثر آیه8)
سپس در آن روز همه شما از نعمتهایی که داشته اید سؤال خواهید شد.*
*الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (65). (سوره یس آیه 65)
امروز بر دهانشان مهر می نهیم و دستهایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان گواهی دهد به آنچه می کردند.*